فلک
معنی کلمه فلک در لغت نامه دهخدا

فلک

معنی کلمه فلک در لغت نامه دهخدا

فلک. [ ف َ ل َ ] ( اِ ) آلتی چوبین که تسمه ای در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند. ( فرهنگ فارسی معین ). دو سرتسمه به چوب متصل است و برای چوب زدن پای مجرم را میان تسمه و چوب قرار داده و چوب را میگردانند تا تسمه دور آن بپیچد و پای را محکم نگه دارد، آنگاه شخص دیگر با چوب بر کف پای مجرم زند. رجوع به فلکه شود.
فلک. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) چرخ. گردون.سپهر. ج ، افلاک ، فُلُک. ( منتهی الارب ). جای گردش ستارگان. ج ، افلاک ، فلک [ ف ُ ل ُ / ف ُ ]. ( اقرب الموارد ). مجموع آسمان به عقیده قدما. ( فرهنگ فارسی معین ). آسمان. چرخ. گردون. سپهر. سماء. از بابلی پولوکو . ( یادداشت مؤلف ) :
هفت سالار کاندرین فلک اند
همه گرد آمدند در دو و داه.رودکی.یخچه بارید و پای من بفسرد
ورغ بربند یخچه را ز فلک.رودکی.فلک مر جامه ای را ماند ازرق
ورا همچون طراز خوب کرکم.منجیک ترمذی.ز گردش دل آسمان چاک شد
ز گردش فلک روی پرخاک شد.فردوسی.به بالای او تخت را شاه نیست
به دیدار او در فلک ماه نیست.فردوسی.یکی خوب پرمایه انگشتری
فروزنده چون بر فلک مشتری.فردوسی.با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک
بر فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ.عنصری.کمینه عضوی از جاه او فزون ز فلک
کمینه جزوی از قدر او مِه از کیوان.عنصری.فلک مر قلعه و مر باغ او را
به پیروزی درافکنده ست بنیان.عنصری.و هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج داند آفریدگار را از میانه بردارد. ( تاریخ بیهقی ).
زین فلک بیرون تو کی دانی که چیست
کاین حصاری بس بلند و بی در است.ناصرخسرو.چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را.ناصرخسرو.بنگر که چه باید همیت کردن
تا بر تو فلک را ظفر نباشد.ناصرخسرو.فلک نه ای و بقدر بلند چون فلکی
عُمَرنه ای و به عدل تمام چون عُمَری.امیرمعزی.گر حسن تو بر فلک زند خرگاهی
از هر برجی جدا بتابد ماهی.؟ ( از کلیله و دمنه ).گر به اندازه همت طلبم

معنی کلمه فلک در فرهنگ معین

(فُ لْ ) [ ع . ] (اِ. ) کشتی ، سفینه .
(فَ لَ ) (اِ. ) فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) آسمان ، سپهر، گردون .

معنی کلمه فلک در فرهنگ عمید

چوبی که در آن ریسمان کوتاهی بسته شده و پاهای شخص مجرم را به آن می بستند و با چوب یا تازیانه می زدند.
۱. سپهر، گردون.
۲. (نجوم ) هریک از طبقات هفت گانه یا نه گانۀ آسمان.
کِشتی.

معنی کلمه فلک در فرهنگ فارسی

۱ - مجموعه عالم که شامل کهکشانها و منظومه های شمسی است . توضیح بعقیده قدما مجموع عالم یک کره است مرکز او مرکز زمین است و سطحی مستدیر بر آن مجموع محیط میباشد و از آن سطح تا مرکز زمین هیچ جای خالی نیست بلکه اجرام افلاک و عناصر بعضی ببعضی متصل و محیط اند بمثابه توده های پیاز و همه کروی الشکل اند و زمین در وسط همه و بعد از او کره آبست ... و بعد از او کره آتش است ... و بعد از او فلک قمر و بعد از او فلک عطارد و بعد از او فلک زهره و بعد از او فلک شمس و بعدازو فلک مریخ و بعدازو فلک مشتری و بعدازو فلک ثوابت و بعدازو فلک اعظم که آنرا فلک االافلاک خوانند و فلک اطلس نیز گویند و بر این مجموع اسم عالم اطلاق کنند و ما تحت فلک قمر را عالم سفلی و عالم کون و فساد خوانند و افلاک را عالم علوی . قدما آنرا جسم کروی الشکل و قابل خرق و التیام میدانستند . در نصاب [ در بیان تقسیم افلاک سبعه ] آمده : [ آفریننده پری و ملک آنکه نه آفرید چرخ و فلک بر یکی ماه و بردویم تیر است باز ناهید بر سیم میر است شمس بر چرخ چارم است مدام همچو بر چرخ پنجمین بهرام ششمین چرخ مشتری را دان هفتمین است منزل کیوان هشتمین چرخ ثابتان در اوست زبر او نهم که جمله در اوست .] ( نصاب . چا. کاویانی ۲ ) ۶۱ - هر یک از بخشهای نه گانه یا هفت گانه آسمان بعقیده قدما. یا فلک اثیر . و آن بعقیده قدما کره آتشی است که بالای کره هوا قرار دارد چرخ اثیر فلک نار. یا فلک اطلس . فلک الافلاک عرش ( بلسان شرع ) ( قد ) یا فلک اعظم. عرش ( قد ) یا فلک الاعلی. فراخترین فلک که کلیه عالم اند جوف او قرار دارد ( قد ) یا فلک الافلاک. فلک نهم که محیط بر همه فلکهاست عرش ( بلسان شرع ) ( قد ) یا فلک المحیط . فلک الافلاک : [ گردد فلک المحیط گویت کز دست تو صولجان ببینم .] ( خاقانی . سج. ۲۶۹ ) یا فلک البروج . فلکی که برجهای دوازده گانه در آن جای دارند ( قد ): [ زیبد فلک البرج کوست کز نوبه زدن نوان ببینم . ] ( خاقانی .سج. ۲۶۹ ) یا فلک ثابت . فلکی که کواکب ثابت در آن قرار دارند فلک هشتم کرسی ( بلسان شرع ) ( قد. ) یا فلک کوکب . فلک ثوابت کرسی ( قد. ) یا فلک مستقیم . ۱ - کرسی ( قد. ) ۲ - عرش ( قد. ) یا فلک مکوب . فلک ثوابت کرسی ( قد. )
( اسم ) ۱ - هر یک از بخشهای هفت یا نه گانه ) آسمان که مدار سیاه ایست ( به عقیده قدما ) سپهر یا علم فلک . نجوم اختر شناسی . یا پرده برداشتن فلک . قایم شدن قیامت . یا فلک اندازه کردن . بلند مرتبه شدن بزرگی یافتن .
آلتی چوبین که تسمه در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند .

معنی کلمه فلک در دانشنامه عمومی

فَلَک ابزاری است برای تنبیه بدنی یا شکنجه که با آن پاهای فرد مورد تنبیه یا شکنجه را بسته و با شلاق یا ترکه ای به کف پاهایش می زنند. برای فَلَک بستن یا فَلَک کردن دو سر چوبی را سوراخ می کنند و طناب یا تسمه ای از ان رد می کنند. پاهای فرد مورد نظر را برهنه کرده و بین چوب و طناب قرار می دهند و به کف پاهای او می زنند.
دو سر تسمه به چوب متصل است و برای چوب زدن پای مجرم را میان تسمه و چوب قرار داده و چوب را می گردانند تا تسمه دور آن بپیچد و پا را محکم نگه دارد، دو نفر دو سر چوب را نگه داشته تا پاهای مجرم بالا باشد آنگاه شخص دیگر با چوب بر کف پای مجرم زند. همچنین از این تنبیه در مکتبخانه ها استفاده می شده و در ساواک و اسناد شکنجهٔ ساواک نیز از آن استفاده می کردند.
از چوب و فلک هم برای تنبیه استفاده می شده است. فلک بیشتر در زندان ها، شکنجه گاه ها، مکتبخانه، خانه های اشرافی برای نوکرها و غلامان و … بوده است.
در ایران اولین قانونی که در آن برنامه ریزی آموزشی، تعلیمات اجباری، حدود اختیارات وزارت معارف، نحوهٔ شرکت مردم در تأسیس و ادارهٔ مدارس، شرایط و ضوابط مدیریت در دوره های مختلف تحصیلی، بودجهٔ مدارس و سرانجام مجازات بدنی در مکاتب و مدارس مطرح شده، قانون اساسی معارف است که پس از انقلاب مشروطه و در سال ۱۲۹۰ ه‍. ش به تصویب رسیده است. طبق ماده ۲۸ این قانون مجازات بدنی در مکاتب و مدارس ممنوع است.
با این حال در مکتبخانه ها و حتی در مدارس استفادهٔ زیادی از این نوع تنبیه می شد. فَلَک تا وقوع انقلاب اسلامی در ایران کاربرد داشته است اما رفته رفته منسوخ شد. ( البته به جز دو کشور افغانستان و پاکستان که در این دو کشور نیز در حال ریشه کن شدن است ) می توان گفت ایران آخرین کشوری است که این نوع تنبیه بدنی به صورت کامل در آن منسوخ شده است. تا نزدیک به ۲ تا ۳ دههٔ پیش در مدارس ایران وجود داشت.
کاربرد چوب و فلک برای تنبیه در کشورهای عرب زبانی همچون مصر و سوریه و لبنان و همچنین کشورهای ترکیه، افغانستان، پاکستان و ایران بیشتر از مناطق دیگر بوده است. البته تفاوتی در ظاهر آن دیده می شود، مثلاً در ایران پای فرد خاطی را روی چوب می بستند در حالی که در ترکیه پا، به زیر چوب بسته می شده است. در بعضی از این کشورها مانند افغانستان و پاکستان هنوز در برخی اماکن مانند مدارس و مکتب خانه ها استفاده می شود. با به قدرت رسیدن گروه های تندرو در این کشورها مانند طالبان و القاعده این گونه تنبیه حالتی شبه رسمی به خود یافته بود تا این که این گروه ها از صحنهٔ قدرت تا حدودی کنار کشیده شدند.
فلک (قائنات). فلک روستایی در دهستان قائن بخش مرکزی شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۴۲۸ نفر ( در ۱۱۷ خانوار ) بوده است.
فلک (قالب بندی صوتی). فِلَک یا کدک صوتی بی اتلاف آزاد ( به انگلیسی: Free Lossless Audio Codec ) ، کدک فشرده سازی صوتی است که الگوریتم فشرده سازی بی اتلاف داده ها را به کار می گیرد. اثر صوتی دیجیتال فشرده شده به وسیلهٔ فلک قابل ناهم فشرده سازی به نسخه ای مشابه اطلاعات صوتی اصلی است. منابع صوتی رمزنگاری شده ( اِنکُدشده ) به وسیلهٔ فلک به حجمی حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد اندازهٔ اصلی خود درمی آیند.
فلک، قالبی آزاد و بدون حق تألیف ( رایگان ) به همراه نرم افزار آزاد پیاده سازی شده در دسترس است. فلک از فراداده، جلد آلبوم و جستجوی سریع پشتیبانی می کند. گرچه پشتیبانی از اجرای فلک در دستگاه های صوتی قابل حمل و سامانه های صوتی نسبت به قالب هایی چون ام پی تری و پی سی ام فشرده نشده محدودتر است، اما دستگاه های سخت افزاری بیشتری از فلک نسبت به سایر قالب های فشرده شدهٔ بی اتلاف مانند وِیوپَک پشتیبانی می کنند.
یکی از اهداف ارایهٔ این فرمت، ارایهٔ کیفیتی معادل سی دی های صوتی برای نگهداری و پخش صوت و موسیقی است. فلک ۱۶ بیتی با سرعت نمونه برداری ۴۴ کیلوهرتز کیفیتی معادل با سی دی صوتی ارائه می کنند و انواع ۲۴ بیتی تا ۳۲ بیتی امکان ذخیره سازی موسیقی و صوت دیجیتال را با کیفیتی فراتر و برای نگهداری تولیدات استودیوهای موسیقی و نسخه های اصلی ضبط شده با تجهیزات پیشرفته را فراهم می نمایند و معمولاً به علت حجم بزرگ کاربردهای عمومی ندارند.
فلک، صوت دیجیتال با نمونه های ۴ تا ۳۲ بیتی را پشتیبانی کرده و سرعت نمونه برداری می تواند بین یک هرتز تا ۶۵ کیلوهرتز و در یک تا ۸ کانال باشد.
معنی کلمه فلک در فرهنگ معین

معنی کلمه فلک در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:افلاک

معنی کلمه فلک در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَلَکٍ: فلک -مدارات فضایی که هر یک از اجرام آسمانی در یکی از آن مدارها سیر میکنند (عبارت "کل فی فلک یسبحون " یعنی هر یک از خورشید و ماه و نجوم و کواکب دیگر در مسیر خاص به خود حرکت میکند و در فضا شناور است ، همان طور که ماهی در آب شنا میکند )
معنی فُلْکِ: کشتی - کشتی ها (هم یک کشتی را فلک میگویند و هم جمع کشتیها را. جمع فلکه )
ریشه کلمه:
فلک (۲۵ بار)
«فَلَک» از مادّه «فُلْک» چنان که ارباب لغت گفته اند: در اصل، به معنای بر آمدن پستان دختران و شکل دورانی به خود گرفتن است، سپس به قطعاتی از زمین که مدور است و یا اشیاء مدور دیگر، اطلاق شده، و از همین رو، به مسیر دورانی کواکب نیز اطلاق می شود.
(بر وزن فرس) مدار کواکب. . ایضاً . اوست خدائی که شب و روز را و آفتاب و ماه را آفرید همه در یک مداری شناوراند مدار شب و روز اطراف زمین و مدار آفتاب و ماه در فضا و مخصوص به خودشان است. ظاهراً «کل» به هر چهار برمی گردد آیه «یس» نیز در همین مضمون است. به نظر می‏آید مدار نجوم به مناسبت نجوم که در آن می‏گردند فلک گفته شده وگرنه مدار اعتباری است.

معنی کلمه فلک در ویکی واژه

کشتی، سفینه.
آسمان، سپهر، گردون.
فلکه، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می‌بستند و می‌زدند.

جملاتی از کاربرد کلمه فلک

حدیث جود تواند زبان گرفت فلک چنانکه قصّه مجنون و ذکر لیلی را
بحر جودش که فلک فلک آمد بانگ موجش «لمن الملک » آمد
آلفا پرگار یک ستاره است که در صورت فلکی دوپرگار قرار دارد.
یک بوَد همچو دیو و یک چو ملک یک بود از زمین و یک ز فلک
نهی تو را کند بفلک امر واقعی از بهر بندگیت قضا این قدر کند
تا تو بر منبری فلک دونست من نگویم که استوا چونست
فلک پیوسته در یک آستینش بود ابر و به دیگر آستین باد
هیون کوه را در سایه بستند ز گوهر بر فلک پیرایه بستند
چون هر چه می رسد به تو از کرده های توست جرم فلک کدام و گناه زمانه چیست؟
اس‌جی‌آر ۱۶۲۷-۴۱ یک ستاره است که در صورت فلکی گونیا قرار دارد.
همی نه تنها سلطان همیشه نیست بتخت که آسیای فلک هم هماره گردان نیست
آیفلکرایس بیتبورگ-پروم ۹۶٬۳۰۸ نفر جمعیت دارد.
کتاب صورت‌های فلکی نوشته دکتر گری مکلر
اگر داد حق دیده ای باز گو: فلک را همه در و مرجان که داد؟