فقیرانه

معنی کلمه فقیرانه در لغت نامه دهخدا

فقیرانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) مانند فقرا. مانند گدایان. || ساده و کم ارزش و اندک قیمت.

معنی کلمه فقیرانه در فرهنگ عمید

درویشانه، مانند فقیران.

معنی کلمه فقیرانه در فرهنگ فارسی

مانند فقرا . مانند گدایان

جملاتی از کاربرد کلمه فقیرانه

اگرچه مختصر باشد به نزد او همه عالم فقیرانه فدا گردم ، فدای که ، فدای او
حکیمی گفت: نشانه ی آن که چیزی که اکنون در دست تو است نصیب دیگر می شود، آن است که چیزی که در دست دیگری بوده است، نصیب تو گشته است. نیز گفت: زندگی فقیرانه بامنیت نیک تر از زندگی توانگرانه بترس است.
قطع کردیم لباس دو جهان را از بر بخیه بر خرقهٔ تجرید فقیرانه زدیم
دشت البرزکنون جای فقیرانهٔ ماست آن کجا بود نشستنگه افریدونا
اگر دو گاو به دست آوری و مزرعه ای یکی امیر و یکی را وزیر نام کنی بدان قدر چو کفاف معاش تو نشود روی و نان جوی از یهود وام کنی، هزار بار از آن بهتر پی خدمت کمر ببندی و بر ناکسی سلام کنی و خود این معنی ظاهر و روشن است که کسی را که روزگار به این نحو باید گذشت چه گل شادمانی از شاخسار زندگانی تواند چید؟ و چه میوه عیش و طرب از درخت جاه و منصب تواند چشید؟ آری: چنان که من می دانم او هر نفس عشرتش با چندین غبار کدورت برانگیخته، و هر قهقهه خنده اش با های های گریه آمیخته ای جان من خود بگوی که با این همه پاس منصب داشتن، خواب راحت چون میسر شود؟ و انصاف بده با این همه بر سر جاه و دولت لرزیدن، قرار و آرام چگونه دست دهد؟ خود مکرر از کسانی که در نهایت مرتبه بزرگی و جاه بوده اند و بر دیگران به آن رشک می برده اند که به یک لقمه نان جوی و جامه کهنه یا نوی و کلبه فقیرانه و عیش درویشانه حسرت می برده اند و از تمنای او آه سرد از دل پر درد می کشیده اند دیده و شنیده ام آری:
سلطان جهان می گذرد با حشم و خیل برخیز فقیرانه سر راه بگیریم
فقیرانه تمامی اهل حالند همه اهل کمالند اغنیایش
جز حضرت او نیست فقیرانه حضوری جز سایه خورشید رخش نیست امانی
بیا ای شهنشاه شوکت فروش فقیرانه بنشین و بگشای گوش