فقه. [ ف ِق ْه ْ ] ( ع مص ) فهمیدن چیزی را و دانستن. ( منتهی الارب ). دریافتن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || ( اِمص ) زیرکی. || ( اصطلاح شرع ) دانش دریافت چیزی و اکثر بر علم دین استعمال کنند بسبب شرف و بزرگی آن. ( منتهی الارب ). لغتی است که عبارت از فهم غرض متکلم از کلام است و در اصطلاح ، علم احکام شرعیه عملیه از روی ادله تفصیلیه است و گویند آن اصابت و وقوف بر معنی خفی است که حکم بدان تعلق دارد و آن علم مستنبط از روی رأی و اجتهاد است. ( از تعریفات جرجانی ). علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث کند و مقصود از آن تحصیل ملکه اقتدار بر اجرای اعمال شرعی است. مبنای این علم براستنباط احکام است از کتاب و سنت ، و سبب همین استنباط محل اجتهاد است. ( فرهنگ فارسی معین ) : حیلت و مکر است فقه و علم او و خوی او نیست دانا هرکه او محتال یا مکار نیست.ناصرخسرو.ز باد فقه و باد فقر دین را هیچ نگشاید میان دربند کاری را که این رنگ است و آن آوا.سنایی.فلسفه در جدل کند پنهان وآنگهی فقه برنهد نامش.خاقانی. فقه. [ ف َق ْه ْ ] ( ع مص ) چیره شدن بر کسی در نبرد علم فقه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فقه. [ ف َ ق ُه ْ / ق َه ْ ] ( ع ص ) دانا. || زیرک. || عالم علم دین. ( منتهی الارب ). به ضم ثانی کسی را گویند که فقه سجیه او شود. ( از اقرب الموارد ).
معنی کلمه فقه در فرهنگ معین
(فِ هْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دانستن ، دریافتن . ۲ - فقیه بودن . ۳ - (اِ. ) مجموع احکام عملی شرع .
معنی کلمه فقه در فرهنگ عمید
علم شناخت احکام شرع.
معنی کلمه فقه در فرهنگ فارسی
دریافتن ودانستن، عالم بودن بچیزی، فهم، دانش، علم به احکام شرعفقه اللغه:لغت شناسی ۱ - ( مصدر ) دانستن عالم بودن بچیزی ۲ - فقاهت داشتن فقیه بودن ۳ - علمی است که از فروع عملی احکام شرع بحث کند و مقصود از آن تحصیل ملکه اقتدار بر اجرای اعمال شرعی است . مبنای این علم بر استنباط احکام است از کتاب و سنت و بسبب همین استنباط محل اجتهاد است دانا . یا زیرک
معنی کلمه فقه در دانشنامه آزاد فارسی
فِقه (فقه در لغت به معنی فهم عمیق) در اصطلاح، علم به احکام شرعی فرعی که از راه ادلۀ تفصیلی (قرآن و سنت و اجماع و عقل یا قیاس و استحسان و مصالح مرسله) به دست آمده باشد. تطّور فقه در تعامل مستقیم با تحول اجتهاد بوده است (← اجتهاد). چون پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع)، عملشان را به احکام شرعی از راه دلیل به دست نیاورده بودند، به آنان فقیه اطلاق نمی شود. در حوزۀ معارف فقهی، علم به وظیفۀ عملی نیز وجود دارد که با علم به احکام شرعی متفاوت است، مثلاً اگر فقیه در طهارت چیزی شک کند و دلیلی نیز که از راه آن به طهارت آن پی ببرد، وجود نداشته باشد، اصولی وجود دارد که تحیّر را رفع و وظیفۀ عملی مکلف را معین می کند. در این مثال، فقیه به کمک اجرای اصل طهارت حکم به طهارت آن شیء می دهد. این گونه حکم ها که حکم ظاهری یا تعیین وظیفۀ عملی مکلف نامیده می شوند، نیز جزو علم فقه هستند. فقه به منزلۀ یک علم در زمان پیامبر اکرم (ص) وجود نداشت؛ اما کسانی بودند که به احکام شرعی داناتر بودند و مردم در غیاب پیامبر (ص) حکم شرعی را از آن ها می پرسیدند. با این حال، آنان را فقیه به معنای رایج امروزی نمی گفتند. پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، به ترتیب سه گروهِ صحابۀ پیامبر (ص)، قُرّاء (جماعتی که بر معارف قرآن تسلط داشتند) و تابعان صحابه، مرجع اخذ احکام شرعی بودند و چون معارف فقهی به صورت علمی جدی مطرح نبود، برخی حتی به پرسش از پدران و بزرگترهای قوم اکتفا می کردند. بنابراین، صحابه و تابعان که برخی از آنان در مدینه و برخی در شهرهای مختلف بلاد اسلامی پراکنده بودند، نخستین مرجع اخذ احکام شرعی بودند. آنان پاسخ به پرسش ها را یا از کتاب و سنت می دادند، یا اگر نمی دانستند عقیده و رأی خود را بیان می کردند. بدین ترتیب تشتت آرا در حوزۀ معارف فقهی فزونی یافت و به موازات پیدایش مسائل تازۀ فاقد نص، بر میزان آن افزوده شد. در اواخر قرن اول قمری، فقه اصغر، به معنای علم به احکام شرعی فرعی، از فقه اکبر، به معنای علم به عموم معارف دینی، متمایز شد و کسانی به نام فقیه، در معنای دانایانِ به علم فقه، شناخته شدند؛ اما فقط در اواخر قرن ۲ق بود که علم فقه به منزلۀ شاخه ای از علوم اسلامی، مستقل از حدیث، رسمیت یافت. در این دوره فقیهانی ظاهر شدند که با شیوه ای خاص، حکم را استنباط می کردند و هر کدام مذهب فقهی متمایز از دیگری داشتند. در همین دوره بود که گرایش به محوریت حدیث در فقه، با نام اهل حدیث، شکل گرفت. اینان در استنباط احکام شرعی به نص کتاب و سنت اکتفا می کردند و خروج از چارچوب آن را جایز نمی دانستند. گرایش فقهی غالب در امامیه نیز حتی تا قرن ۵ق، عموماً حدیثْ محور و اجتناب از نظریه پردازی بود. تألیف آثاری بسیار در امامیه علیه اجتهاد و نظریه پردازی محصول این گرایش بود. به همین سبب، اکثر فقیهان امامیه ابا داشتند که اجتهاد را به خود نسبت دهند؛ البته یونس بن عبدالرحمن، فضل بن شاذان، از اصحاب ائمه (ع)، ابن ابی عقیل عمانی صاحب کتاب المتمسک بحبل آل الرسول و ابن جنید اسکافی صاحب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه از فقیهان نظریه پرداز امامی بودند. نظریه پردازی شایع، به ویژه در مسائل فاقد نص، در فقه اهل سنت از سویی و پرهیز شیعیان از آن از دیگر سو سبب شد که فقه سنی نسبت به فقه شیعه گسترشی چشمگیرتر یابد؛ امّا بیان قواعد کلی استنباط احکام در قالب اصولی چون استصحاب، برائت و نظایر آن، از سوی امامان شیعه (ع)، امکان توسعۀ فقه شیعه را در آینده فراهم کرد. تا پایان قرن ۴ق، در فقه اهل سنت، مذاهب متکثری پدید آمد که گزینش منابع استنباط و شیوۀ خاص استنباط آن ها را از هم متمایز می کرد. این مذاهب رفته رفته از بین رفتند و سرانجام در نیمۀ نخست قرن ۷ق به چهار مذهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی منحصر شدند. مذهب فقهی شیعی نیز بدان سبب که بیشتر احکام آن بر روایات امام جعفر صادق (ع) مستند بود، به نام فقه جعفری شناخته شد. در پایان قرن ۴ق، فقه سنی از شکوفایی بازماند و از آن پس اکثرفقیهان سنی از مذاهب پیشین پیروی کردند؛ اما با ظهور شیخ طوسی، فقه استدلالی شیعه به شکلی گسترده، با استفاده از متون فقه سنی، جهش خود را آغاز کرد. او سعی کرد مطابق با گرایش رایج شیعی، در چارچوب نصوص و فقط با مراجعه به کلیات و اطلاقات موجود در نصوص، از راه تطبیق و تفریع، همۀ فروعاتی را که در فقه سنی بود، با نگرش شیعی بررسی و نظریۀ فقهی شیعی را ارائه کند. او همانند فقیهان سنی، اجماع را نیز به مثابۀ منبع معتبر پذیرفت و بدین گونه توانست عقب ماندگی فقه شیعی را با تلفیق آن با فقه سنی جبران کند. فقه شیخ طوسی در واقع شرح شیعی فقه سنی بود. پس از او فقیهان امامیه نیز راه تقلید در پیش گرفتند و بیشتر در فروعات فقهی از نظریۀ شیخ طوسی پیروی کردند. دورۀ تقلید در فقه شیعی با ابن ادریس حلّی پایان یافت، در حالی که در فقه سنی در نیمۀ نخست قرن ۷ق تثبیت شد. در ۶۴۵ق، خلیفه المستنصر بالله فرمان داد که در مدرسۀ المستنصریّۀ بغداد جز چهار مذهب معروف، تدریس نشود. گرچه در همان زمان مدرسانی با این کار مخالف بودند، اما مخالفت آنان ثمری نداشت. هم زمان در مصر نیز فقط چهار قاضی، به نمایندگی از مذاهب اربعه، به قضاوت منصوب شدند. درگیری های مذهبی و تشتت آرا سبب گرایش حاکمیت سیاسی به ایجاد انحصار در مذاهب فقهی شده بود. پس از ابن ادریس، محقق حلی، کار نظم و ترتیب فقه طوسی و تکمیل کار او را با استعانت از فقه سنی پی گرفت. سپس علامۀ حلی کار او را، به ویژه در بخش معاملات، ادامه و فروعات فقه را بسیار گسترش داد. شهید اول به فقه شیعه هویت مستقل بخشید و آن را از آرا و استدلالات سنی پیراست و قواعد فقه شیعه را در کتاب القواعد و الفوائد گرد آورد و با ابتکار خویش فروعات تازه ای نیز بر فقه شیعی افزود. با استدلالات محقق کَرَکی که با نقد آرای مخالفان رأی او همراه بود، فقه شیعی پا به عرصه ای مستحکم از نظریه پردازی گذاشت که با مقدس اردبیلی، به اوج خود رسید. مقدس اردبیلی حتی از آرای پیشینیان نیز به سود استدلالات خود دست کشید. در این دوره، همچنان فقه سنی در قالب مذاهب فقهی، به ویژه چهار مذهب معروف، ساکن بود. تلاش های کم اثر برای احیای اجتهاد در فقه سنی از سوی کسانی چون ابوالفتح شهرستانی و ابواسحاق شاطبی صورت گرفت؛ اما کوشش آن ها بدان پایه نبود که فقه سنی را رونق دهد و از دام تقلید برهاند. مقارن قرن ۱۱ق در فقه شیعه نیز محمدامین استرآبادی با نوشتن کتاب الفوائدالمدنیه علیه فقه استدلالی قد برافراشت و با مبارزه با نظریه پردازی و استدلال، فقه را به پیروی محض از حدیث محدود کرد و بدین ترتیب فقه امامیه نیز با ایستایی مواجه شد. زمینۀ پیدایش فقه اَخباری در شیعه، پیش از استرآبادی و با رساله هایی که برضد تقلید کورکورانه، از فقیهانی، چون شهید ثانی و حسین بن عبدالصّمد، نوشته شده بود، فراهم آمد. اخباریگری فقهی چنان در امامیه بسط یافت که در نیمۀ نخست قرن ۱۲ق، در مراکز علمی شیعه، به گرایش حاکم بدل شد. هم زمان گرایش های معتدل تر اخباریّه رفته رفته زمینه را برای افول اخباریگری در فقه فراهم کردند. شیخ یوسف بحرانی در مقدمۀ حدائق و سید صدرالدین همدانی در شرح وافیه، از اخباریان معتدل بودند که در نوشته هایشان به نقد اخباریگری در فقه پرداختند. سرانجام وحید بهبهانی سرسختانه علیه اخباریگری برخاست و فقه را با استدلال و نظریه پردازی وارد مرحلۀ جدیدی از خیزش کرد. از ویژگی های کار او آن بود که قواعد فقه را در استنباط احکام شرعی به کار گرفت. بعد از او شیخ انصاری این شیوه را پی گرفت و به کمال رساند. وی به ویژه بخش معاملات فقه را غنای بسیار بخشید و فروعات و مباحث اصول عملیه را نیز گسترش داد. فقه شیعه میراث دار دقت های شیخ انصاری است و با تلاش فقیهان برخاسته از مکتب او، همچنان به حیات خود ادامه می دهد. اگرچه گرایش غالب در فقه سنی پرهیز از اجتهاد و تأکید بر آرای مذاهب چهارگانه است، اما امروزه بسیاری از متفکران سنی مانند شیخ محمد عبده، محمد مراغی، مصطفی عبدالرزاق، شیخ محمود شلتوت و ابوزهره می کوشند با احیای اجتهاد به فقه سنی تحرکی دوباره ببخشند.
معنی کلمه فقه در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] فقه به معنای فهمیدن و درک کردن می باشد که به استنباط احکام شرع کمک می کند. فقه در لغت، به معنای دانستن و فهمیدن است، به معنای درک کردن چیزهای مخفی نیز آمده است. راغب در مفردات، آن را پی بردن از معلومات حاضر به معلومات غایب معنا کرده است. فقه در اصطلاح در اصطلاح بنابر اینکه فقه یک علم می باشد، به علم و استنباط احکام شرع از روی رأی و اجتهاد فقه اطلاق می شود. فقه در اصطلاح علما کلمه فقه به تدریج، در اصطلاح علما، به خصوص فقها، فقط به «فقه الاحکام» اختصاص یافته است و امروزه از کلمه «فقه» فقط مسائل عملی اسلام از واجب و حرام و مانند آن ها به نظر می آید. به عبارتی علمای اسلام با الهام از برخی روایات، تعالیم اسلامی را به سه بخش «عقاید»، «اخلاق» و «احکام و قوانین عملی» تقسیم کرده اند. آنان کلمه «فقه» را فقط در مورد «احکام و قوانین عملی اسلام» به کار برده اند. فقه در قرآن و روایات ... [ویکی شیعه] فقه، دانشی اسلامی برای به دست آوردن احکام عملی یا تکالیف دینی. احکام فقهی از طریق استدلال و تحقیق در منابع چهارگانه به دست می آید که عبارتند از قرآن، سنت، اجماع و عقل. فقه در بین اهل سنت و شیعه، از ابتدای اسلام دوره هایی را سپری کرده است. دوره مشترک بین این دو مذهب را دوره تشریع می گویند که زمان حضور پیامبر(ص) است. فقه در لغت به معنای فهم، علم و زیرکی به کار رفته است. در اصطلاح نیز به معنای علم به احکام جزیی شرعی یا به دست آوردن و شناخت وظیفه عملی مکلف به کمک منابع و ادله شرعی است. حُکم در اصطلاح فقهی، خطابی است شرعی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به فعل مکلّف تعلق می گیرد. احکام دسته بندی های مختلفی دارند و اقسامی گوناگون. احکام وضعی و تکلیفی دو قسم از مهم ترین اقسام حکم شرعی اند. احکام اولی، ثانوی و احکام حکومتی و ولایی از دیگر اقسام مهم حکم شرعی اند. [ویکی اهل البیت] کلیدواژه: فقه، حقوق، فقهاء، پیشینه علم فقه علم فقه از وسیع ترین و گسترده ترین علوم اسلامی است. تاریخش از همه علوم دیگر اسلامی قدیمی تر است. در همه زمان ها در سطح بسیار گسترده ای تحصیل و تدریس می شده است. فقهاء زیادی در اسلام پدید آمده اند که غیرقابل احصائند. برخی از این فقهاء از نوابغ دنیا بشمار می روند. کتب فوق العاده زیادی در فقه نوشته شده است. بعضی از این کتب فوق العاده ارزنده اند. مسائل فراوانی که شامل همه شئون زندگی بشر می شود در فقه طرح شده است. مسائلی که در جهان امروز تحت عنوان حقوق طرح می شود با انواع مختلفش، حقوق اساسی، حقوق مدنی، حقوق خانواده، حقوق جزائی، حقوق اداری، حقوق سیاسی و... در ابواب مختلف فقه با نام های دیگر پراکنده است. به علاوه در فقه مسائلی هست که در حقوق امروز مطرح نیست، مانند مسائل عبادات. چنان که می دانیم آنچه از فقه در حقوق امروز مطرح است به صورت رشته های مختلف درآمده و در دانشکده های مختلف تحصیل و تدریس می شود. این است که فقه بالقوه مشتمل بر رشته های گوناگون است. در نگاه بدوی و مراجعه ابتدایی به کلمات و تعبیرات کثیری از اهل لغت، به نظر می رسد که «فقه» به معنای مطلق فهم باشد. از تعبیراتی نظیر گفته های ذیل چنین استفاده ای می شود: لیکن با تأمل و نگاهی مجدد، خصوصاً به عبارات لغویانی که در مقام تعیین تفاوت های ظریف بین واژگان متشابه برآمده اند و فروق اللغه را تدوین کرده اند، به این نتیجه می رسیم که «فقه» در لغت مطلق فهم نیست، بلکه موشکافی و ریزبینی و فهم دقیق را «فقه» گویند. کلمه «فقه» و «تفقه» در قرآن کریم و در احادیث، زیاد بکار برده شده است. مفهوم این کلمه در همه جا همراه با تعمق و فهم عمیق است. در قرآن کریم آمده است: «فلولانفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون»؛ چرا از هر گروهی یک دسته کوچ نمی کنند تا در امر دین بصیرت کامل پیدا کنند و پس از بازگشتن، مردم خود را اعلام خطر نمایند، باشد که از ناشایست ها حذر نمایند. [ویکی الکتاب] معنی لَا تَفْقَهُونَ: نمی فهمید(کلمه فقه یعنی فهمیدن چیزی ودرپی آن در پذیرش و تصدیقش استقرار یافتن) معنی یَتَفَقَّهُواْ: تا آگاهی یابند - تا بفهمند (کلمه فقه یعنی فهمیدن چیزی ودرپی آن در پذیرش و تصدیقش استقرار یافتن) تکرار در قرآن: ۲۰(بار) (به کسر اول) فهمیدن. در مصباح گفته: «اَلْفِقْهُ:فَهْمُ الشَّیْء». . گفتند ای شعیب ما بسیاری از آنچه را که میگویی نمیفهمیم. . قلوبی دارند که با آنها نمیفهمند. . سیاق آیات ماقبل و مابعد که در باره جهاد است نشان میدهد که مراد از «لِیَنْفِرُوا» رفتن به جهاد و مراد از «فَلَوْلانَفَرَ» رفتن به محضر رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» برای طلب علم و تفّقه در دین است. یعنی نمیشود همه مومنان برای جهاد بکوچند، چرا از هر قوم گروهی به مدینه کوچ نمیکنند که در دین فقیه و دانا شوند و وقت برگشتن قوم خویش را انداز کنند، که شاید اندازشدگان طریق احتیاط از عذاب درپیش گیرند. بنابر این حکم فوق به هنگام نزول آیه شامل اهل مدینه نبوده که درباره آنها در آیه قبلی آمده که نباید از رسول خداتخلف کنند«ما کانَ لِاهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْاَعْرابِ اَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسوُل ِ اللَّهِ...» به عبارت دیگر: اهل مدینه برای تفقه احتیاج به کوچ نداشتند زیرا تفقه در مدینه برایشان میسر بود، ولی اگر از بلاد دیگر همه به جهاد میرفتند مجالی برای تفقه نمیماند، در تفسیر عیاشی و صافی روایاتی هست که مضمون فوق را در خصوص کوچ برای تفقه و استفسار از حال امام «علیه السلام» بعد از فوت امام قبلی، تأیید میکند. در تفسیر المنار و جلالین هردو فعل را راجع به جهاد گرفته یعنی: نمیشود همه مومنان به جهاد بروند چرا از هر قوم گروهی به جهاد نمیروند که گروهی نیز بمانند و تفقه کنند و جنگجویان را آنگاه که از جهاد بازگشتند انذار کنند. ولی: این احتیاج به تقدیر دارد و بر خلاف ظهور آیه است. در کشاف و جوامع الجامع مراد از هر دو فعل کوچیدن برای تفقه است یعنی: کوچ همه درست و عملی نیست بلکه باید عدهای بکوچند... این معنی بسیار مناسب است ولی سیاق آیات قبلی و بعدی که در باره جهاد است آن را تأیید نمیکند. به هرحال: آیه اهمّیت و لزوم کوچ برای فراگرفتن علم از حوزههای علمیّه را روشن میکند و در آخر قید میکند که این تفقّه و فراگرفتن علم برای آن است که پس از برگشتن مردم را انذار کنند و از مخالفت امر خدا بر حذر دارند. [ویکی فقه] فقه (اصول). فقه، علم به احکام شرعی فرعی از دلایل تفصیلی می باشد. فقه، در لغت به معنای فهم ، فطانت و فهم عمیق و دقیق به کار رفته است. در قرآن این واژه در قرآن و احادیث کاربرد گسترده ای دارد که از همه آنها مفهوم تعمق و فهم عمیق به دست می آید، مانند آیه کریمه: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَة مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ «چرا از هر گروهی یک دسته کوچ نمی کنند تا در امر دین بصیرت کامل پیدا کنند». در احادیث و مانند حدیث نبوی :«من حفظ علی امتی اربعین حدیثا بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما» «هر کس چهل حدیث برای امت من حفظ کند، خداوند او را روز قیامت فقیه و عالم محشور می کند.» در اصطلاح فقها ...
معنی کلمه فقه در ویکی واژه
فهم عمیق. مجموع عملی احکام شرع. دانستن، دریافتن. فقیه بودن.
جملاتی از کاربرد کلمه فقه
حیلت و مکر است فقه و علم او و، سوی او نیست دانا هر که او محتال یا مکار نیست
هست علم فقه احکام ای پسر گرچه نزد اهل ایمان معتبر
قوله: ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ یعنی اخراج ما فرض اللَّه علیکم، فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ معناه کیف یأمرکم باخراج جمیع اموالکم و قد دعاکم الی انفاق البعض فی سبیل اللَّه فمنکم من یبخل فلا ینفق و قیل فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ، بما فرض علیه من الزکاة. وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ، عن بمعنی علی ای یبخل علی نفسه بالجزاء و الثواب، و قیل انما یبخل عن نفسه یعنی عن بخل نفسه لانّ نفسه لو کانت جوادا لم یبخل بالنفقه فی سبیل اللَّه و قیل یبخل عن داعی نفسه لا عن داعی ربه، وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ، ای الغنی عن انفاقکم لا حاجة به الی مالکم، وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ، الیه و الی ما عنده من الخیر، وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ الخطاب لقریش، و البدل الانصار هذا کقوله: فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً... الایة و قیل الخطاب للعرب و البدل العجم.
دل به زمین بوس درت شد مثل وفقه الله لخیر العمل
نکتهٔ عشق خوانده ام از ورق کتاب حق معنی سر این سخن از فقها نمی خوهم
فقه اعضا را سراسر خوانده است لیک اندر فقه جان درمانده است
چون نداری تو، سر خود گیر و رو نفقهای بستان ز من ای پیر و رو