فقدان

معنی کلمه فقدان در لغت نامه دهخدا

فقدان. [ ف ِ / ف ُ ] ( ع مص ) گم کردن کسی را. ( منتهی الارب ). فقد. فقود. ( اقرب الموارد ). گم یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). گم کردن. از دست دادن. نبودن. ( یادداشت مؤلف ) :
میگویم اگر تاب شنیدن داری
فقدان شباب و فرقت احباب است.خاقانی.رجوع به فقد شود.

معنی کلمه فقدان در فرهنگ معین

(فِ یا فُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گم کردن ، از دست دادن . ۲ - (مص ل . ) گم شدن .

معنی کلمه فقدان در فرهنگ عمید

۱. گم کردن، از دست دادن.
۲. گم شدن.

معنی کلمه فقدان در فرهنگ فارسی

گم کردن، ازدست دادن، گم شدن
۱ - ( مصدر ) گم کردن از دست دادن ۲ - ( مصدر ) گم شدن .

معنی کلمه فقدان در ویکی واژه

perdita
گم کردن، از دست دادن.
گم شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه فقدان

در سال۱۹۷۱،فیلیپ زیمباردو، روان‌شناس دانشگاه استنفورد، آزمایش زندان استنفورد را انجام داد که در آن به ۲۴دانشجوی پسر به‌طور تصادفی نقش‌های زندانی و نگهبان در یک زندان ساختگی واقع در زیرزمین ساختمان روان‌شناسی استنفورد اختصاص داده شد. شرکت‌کنندگان با نقش‌های خود فراتر از انتظارهای زیمباردو سازگار شدند و نگهبانان زندان موقعیتی اقتدارگرا از خود نشان می‌دادند و از نظر روانی زندانیانی را که در پذیرش آزار منفعل بودند، آزار می‌دادند. این آزمایش تا حد زیادی با انتقادهایی که به فقدان اصول علمی و گروه کنترل و نگرانی‌های اخلاقی در مورد عدم مداخله زیمباردو در آزار زندانیان بود، بحث‌برانگیز بود.
ظلمت نومیدی و ضعف تن و فقدان نور سرش ز بر افکند و لرزان ساقش استرخا گرفت
گفتم: ای امیرمومنان، او دختر تو است و از من خواست آن را به وی عاریه دهم تا خود را با آن بیاراید. و من آن را بدان شرط که عین را باز پس دهد و ضامن فقدانش نیز بود، بوی داده ام.
ندانم مزایای مهر و مزایای مهر و فواضل ارادت را به کدام منطق شرحی سرایم و طرحی فزایم، اگر راستی دل ها را به دل ها راهی است و جان ها از سر جان ها آگاه، پاک ضمیر حضرت که جامی جهان نماست، مکنونات ضمایر و مخزونات سرایر مهجوران را حکایت خواهد کرد، مصرع: که هر چه هست در آئینه روی بنماید. پاک یزدانت بر این ایالت جاوید حوالت پاینده خواهد وذکر جمیلت چون روزگار عزیز فزاینده. آقا محمد چندان فضل توجه وبذل انصاف حضرت والا را نگارش کرد و گزارش پرداخت، که صد ره از خجلت و شعف مردم و زنده شدم، و به اندیشه سپاس و فقدان پاداش بارها مجموع و پراکنده، فرد:
در آنجا هیچ فقدان و طلب نیست بود وجدان محض و این عجب نیست
قربانت شوم، تا حال دو مرتبه قرب اندیش گشته، نقصان سعادت بخت و فقدان حضور اشرف مایه محرومی شد، فرد:
تجاوز خاکستری بنابر تعریف شکلی از درگیری جنسی است که «جایی میان رضایت و ممانعت» واقع می‌شود، زمانی که «هر دو طرف مطمئن نیستند که هر یک دقیقاً چه می‌خواهند» و میزان شیوع گستردهٔ آن نتیجه فقدان آگاهی و درک درست نسبت به مفهوم رضایت است.
مضمون این شعر همواره فقدان و از دست دادن عزیزی می‌باشد که گاه با مضامین مذهبی نیز ترکیب می‌شود و همچنین اگر این شعر برای مراسم چهلم یا سالگرد باشد باشد، از جملات مربوط به این مراسم در آن درج می‌شود.
و من دوست همی دارم که آن را عاریه ام دهی تا بروز عید قربان بدان زینت یابم. من کس بنزدش فرستادم که ای دختر امیرمؤمنان، مشروط بدان که عاریتت بدان شرط بود که عین گردنبند پس از سه روز پس آوری و ضامن فقدانش باشی.
شد خانه کمال زهجران او خراب شد پیکر کلام ز فقدان او علیل
و من بنده از فرط اخلاص و وفور وفا و اختصاص می ترسم که شاه را ازین فرزند، همان پیش آید که گازر را آمد و آدمی را هیچ چیز از اجزا و اعضا و جوارح عزیزتر نیست و با این همه چون در جزوی، بیماری مفسد و مهلک عارض شود، علاج او به حرق واجب می دارند و از کمی و نقصان او متاسف و رنجور نمی گردند و فقدان او دافع و مانع نمی آید و ازینجا گفته اند:
خداوندگارا؛ ملازاده ام و به دو وجه از در صورت و معنی ساده، شوق تحصیلم بر سر، بی رضای مادر و پدر از اصفهان به ری نقل و تحویل داده. بختم با اقدام آنچه مقصود بود مساعدت نکرد. از خجلت خامی و خودکامی روی معاودت نیز نداشتم، والدین هم از بابت تادیب بلکه تعذیب تفقد و پرسشی نکردند. با دست تهی و فقدان معروفیت درین مرز که دانند و این مردم که شناسند، ماندم معطل از هر کس چاره درد جستم او را به درد خودکامی گرفتار دیدم و در هواجس نفس اماره و خوی بد فرما معیوب هفتاد خواهش و مغلوب هزار آزار، نه کام ایشان دادن کار من بود و نه مراد من جستن شمار ایشان. لاجرم روز به روز پریشانی و آلودگی افزود. پای مناعتم گشاد. و دست قناعت دراز افتاد. چکنم نه تاجرم که به سرپنجه و مشت زر اندوزی کنم، نه فاجر که به سیرت بعضی از روزن پشت روزی خورم. جز اینکه از شر مردم در پناه امثال حضرت گریزم و به دست و دندان در دامن پاک سرکار آویزم، چه خواهم کرد.