فعلی

معنی کلمه فعلی در لغت نامه دهخدا

فعلی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به فعل. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنونی. ( یادداشت مؤلف ). || مقابل انفعالی. ( یادداشت مؤلف ). || بالفعل. مقابل بالقوه. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه فعلی در فرهنگ معین

(فِ عْ ) [ ع . ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به فعل . ۲ - (ق . ) کنونی ، مربوط به حال .

معنی کلمه فعلی در فرهنگ عمید

۱. کنونی.
۲. (ادبی ) در دستور زبان، دارای فعل.

معنی کلمه فعلی در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به فعل مربوط به فعل ۲ - کنونی : کارهای فعلی .

معنی کلمه فعلی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَلُمَّ: بیا ("هَلُمَّ" اسم فعلی است که معنای" بیا " میدهد ، و چون اسم فعل است تثنیه و جمع ندارد )
معنی مُعَقِّبَاتٌ: مأموران (در اصل به معنی بازدارنده ها و عقب اندازنده ها ست ولی اصطلاحی است برای مأمورانی که از طرف حاکمی مسئول اجرای حکم حاکمند و از هرچه که در حکم حاکم اخلال کند جلوگیری می کنند و منظور از "ما بین یدیه و من خلفه" در عبارت "لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْ...
معنی لَعِبٌ: بازی نظامداری که دو طرف بازی به نظام و قانون آن آشنایی دارند ، مانند فوتبال و نظایر آن که بازی کنندگان به منظور رسیدن به غرضی خیالی که همان بردن می باشد،آن را انجام میدهند(کلمه لعب به معنای فعلی است که منظم انجام بشود ولی غایت و هدفی جز خیال در آن نب...
معنی عَمَل: عمل - کار(عمل ، عبارت از هر فعلی است که از جانداری با قصد انجام شود ، پس عمل اخص از فعل است ، چون فعل به کارهایی هم که از حیوانات بدون قصد سر میزند ، اطلاق میشود ، و حتی گاهی در جمادات نیز اطلاق میشود ، ولی کلمه عمل کمتر در اینگونه موارد اطلاق میگردد...
معنی یَتَسَلَّلُونَ: آهسته و مخفیانه خود را بیرون می کشند (کلمه تسلل به معنای این است که کسی خود را از زیر بار و تکلیفی به طور آرام بیرون بکشد ، که دیگران نفهمند ،یا که کسی خود را از میان جمعیتی کم کم وآرام آرام بیرون کشد به نحوی که نخواهد کسی متوجه شود و این کلمه از سل...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
معنی عَزْمِ: تصمیم جدی و عقد قلب است بر اینکه فعلی را انجام دهی ، و یا حکمی را تثبیت کنی ، بطوری که دیگر در اعمال آن تصمیم و تاثیرش هیچ سستی و وهن باقی نماند ، مگر آنکه به کلی از آن تصمیم صرف نظر کنی ، به این معنا که عاملی باعث شود به کلی تصمیم شما باطل گردد (معن...
معنی لَا: نه ( اگر در ترکیب با افعال به کار رود چنانچه در آخر فعل تغییر ایجاد کند ( جزم دهنده باشد) معنای نهی به اصل فعل اضافه می کند مثلاً "رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی ﭐلْقَوْمِ ﭐلظَّالِمِینَ " که یعنی "پروردگارم مرا در میان قوم ظالم قرار نده"که در اینجا آخر ...
ریشه کلمه:
علی (۱۴۴۵ بار)ف (۲۹۹۹ بار)ی (۱۰۴۴ بار)

معنی کلمه فعلی در ویکی واژه

attuale
منسوب به فعل.
کنونی، مربوط به حال.

جملاتی از کاربرد کلمه فعلی

در آخر چون نماید ذات دیدار صفات فعلی آید ناپدیدار
ها دعا، کنت من له المولی فعلیّ ولیّهُ الاولی
که کرد این فعل هرگز در زمانه ترا دیدم ببدفعلی یگانه
شها بوصف تو الکن بود لسان صغیر بدست هیچ ندارد بغیر منفعلی
بدانک پیدا آمدن کرامات بر اولیاء جایز است و دلیل بر جواز آن آنست که هر کار که بودن آن صورت به بندد در عقل و حاصل شدن آن ادا نکند برداشتن اصلی از اصول، واجب بود وصف کردن حق تعالی بقدرت بر آفریدن آن و چون واجب بود آن در مقدور حق تعالی باید که روا بود حاصل شدن آن و پدید آمدن کرامات نشان صدق آنکس بود که بر وی ظاهر گردد اندر احوال و هر که صادق نبود کرامات روا نبود که بر وی ظاهر گردد و دلیل برین آنست که قدیم سُبْحانَهُ وَتَعالی ما را بشناساند تا ما فرق کنیم میان آنک صادق بود اندر احوال و میان آنک مُبْطِل بود از طریق استدلال که آن کاریست موهوم و این نبود مگر باختصاص ولی بدانچه باز نیارند در دعوی وی زیرا که اگر اندر دعوی کاذب بود او را کرامت نبود که اگر چنین بودی فرق نبودی میان راست گوی و دروغ گوی و این آن کرامتست که ما بدان اشارت کردیم و لابدّ کرامت فعلی بود ناقض عادت اندر ایّام تکلیف، ظاهر گردد بر کسی که موصوف بود بولایت، اندر معنی تصدیق حال او.
پنجم آنکه هر قول و فعلی که از او سر می زند ابتدا در آن فکر کند و خود را از صدور آثار غضب محافظت نماید