فطرت

معنی کلمه فطرت در لغت نامه دهخدا

فطرت. [ ف ِ رَ] ( ع اِمص ) آفرینش. ( از منتهی الارب ) : در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معاونت و مظاهرت محتاج نگشت. ( کلیله و دمنه ). رجوع به فطرة شود. || ابداع و اختراع. || ( اِ ) صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست. ( فرهنگ فارسی معین ). خمیره. سرشت. جبلت. ( یادداشت مؤلف ). سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم. ( از منتهی الارب ) : چنان دید امیرالمؤمنین بفطرت تیز و فکرت شافی که بگرداند خاطر خود را از جزع بر این مصیبت ها. ( تاریخ بیهقی ).
قضا فعلست در فطرت ، قدر منطق به امر حق
خرد عرشست در حکمت معانی وحی و کرسی آن.ناصرخسرو.عقل و فطرت به جوی نستانند
دور دور شکم و دستار است.صائب.
فطرة. [ ف ِ رَ ] ( ع اِمص ) آفرینش. ( ترجمان القرآن جرجانی ). || ( اِ ) سرشت که بچه بر آن آفریده در رحم. ( منتهی الارب ). الجبلة المتهیئه لقبول الدین. ( تعریفات ). || دین. ( منتهی الارب ). || صدقه فطر. ( ناظم الاطباء ). آنچه برای سلامت تن در آغاز ماه شوال پس از روزه رمضان به فقیران دهند. زکات فطر. فطریه :
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکات و فطرة و اعتاق و هدی و قربانی.سعدی.رجوع به فطریة شود.
فطرة. [ ف ِ رَ تَن ْ ] ( ع ق ) فطرتاً. از روی فطرت و طبیعت. از روی سرشت و خلقت. عادتاً. طبعاً.

معنی کلمه فطرت در فرهنگ معین

(فِ طْ رَ ) [ ع . فطرة ] (اِ. ) سرشت ، طبیعت ، صفت ذاتی .

معنی کلمه فطرت در فرهنگ عمید

۱. ویژگی های ذاتی، سرشت، طبیعت، نهاد.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] آفرینش، خلقت.

معنی کلمه فطرت در فرهنگ فارسی

سرشت، طبیعت، نهاد، صفت طبیعی انسان، ونیزبه معنی دین، سنت، فطری:منسوب به فطرت، ذاتی، طبیعی، جبلی
۱ - ( اسم ) آفرینش ۲ - ابداع اختراع ۳ - صفتی که هر موجود زنده در آغاز خلقتش داراست طبیعت سرشت جمع : فطر .

معنی کلمه فطرت در دانشنامه آزاد فارسی

فِطْرت
(یا: سرشت؛ مصدر نوعی که دلالت بر نوع خلقت می کند) معمولاً دربارۀ انسان به کار می رود و چیزی را فطری گویند که نوع آفرینش انسان اقتضای آن را داشته باشد یعنی خدادادی، غیراکتسابی و کمابیش مشترک بین همۀ افراد انسان باشد. از این رو، شامل همۀ بینش ها و گرایش های خدادادی انسان می شود. خدادادی بودن این خصوصیات در انسان به معنای بالفعل بودن آن ها در بدو تولد نیست بلکه این امور به هنگام تولد، همه بالقوه اند (شبیه بذری که در زمین پاشیده می شود) و رفته رفته حالت بالفعل می یابند. بنابراین، آدمی در آغاز تولد نسبت به همۀ بینش ها و گرایش ها بی تفاوت نیست. آن چه را «ماهیت انسانی» می نامند از فعلیت این امور فطری و خدادادی حاصل می شود، هرچند آدمی می تواند به اختیار ماهیت های مختلف پیدا کند. امّا از این میان فقط یک ماهیت است که منطبق بر فطرت اوست که اگر از آن فاصله گیرد و ماهیتی غیر از ماهیت انسانی پیدا کند، دچار از خودبیگانگی می شود. روان شناسان و روان کاوان در قرن گذشته به این حقیقت پی بردند که انسان در ماورای شعور ظاهر خویش شعوری مخفی دارد. برخی از این دانشمندان بر این عقیده بوده اند که عناصر شعور مخفی، همه از شعور ظاهر به باطن گریخته و تغییر شکل داده اند، مانند فروید که ضمیر ناخودآگاه آدمی را صرفاً مجموعه ای از امیال واپس زده می داند. امّا در مقابل، کسانی چون یونگ و آدلر با پژوهش های خود نشان دادند که شعور باطنی انسان اصالت و استقلال دارد. اینان شعور اخلاقی، هنری، علمی، همچنین شعور دینی انسان را که هریک برای خود استقلال دارد، اصیل و ناشی از سرشت او می دانند. امروزه دانشمندان بسیاری به وجود شعور باطنی اصیل اعتقاد و اعتراف دارند و باور عمومی به پاره ای ارزش ها چون عدالت، پاکی، دانش، تقوا، نیکی، خیرخواهی و جز آن را در همۀ زمان ها و مکان ها ناشی از وجود فطرت مشترک بین همۀ انسان ها می دانند، و وجود خداشناسی و خداگرایی فطری را نیز که نوعی جاذبۀ معنوی میان کانون دل آدمی از یک طرف و کانون هستی و کمال مطلق از طرف دیگر است، از ابعاد مهم فطرت انسانی می شناسند. مولوی این گرایش فطری به سوی خدا را به غریزۀ جست وجوی مادر در طبیعت کودک تشبیه می کند، غریزه ای که به صورت ناآگاهانه در کودک وجود دارد.

معنی کلمه فطرت در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فطرت نوعی خاص از آفرینش و راهنمای انسان به سوی خدا است.
فطرت واژه ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است. «فطر» در عربی به معنی شکافتن و آفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است. و در قرآن به هر دو معنی به کار رفته است. (افی الله شک فاطر السموات و الارض اذا السماء انفطرت. )
مراد از فطرت
فطرت بر وزن فعله برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت خاص است فطرت و فطریات اصطلاح های متعددی دارد اما آن چه منظور این مقاله است، نحوه خاص آفرینش انسان است: «انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل یافته ای، به دنیا نمی آید بلکه از آغاز بینش ها و گرایش های خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب ها و افعال او را در طول زندگی جهت می دهد و منظور از «فطری بودن توحید» این است که انسان نسبت به تعالیم انبیاء، لااقتضاء و خنثی نیست، بلکه در سرشت انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخگوی آن است و پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته اند که بشر طبق سرشت خود در جست و جوی آن است. اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگی هایی در اصل خلقت و آفرینش انسان. در دیدگاه قرآنی، در سرشت انسان، ویژگی هایی نهفته است که انسانیت او وامدار آنها است. فطرت، راهنمای انسان به سوی خدا است.
فطرت در قرآن
قرآن کریم این کلمه را برای انسان و رابطه او با دین به کار می برد.
ترادف فطرت با صبغه و حنیف
...
[ویکی شیعه] فِطرَت یا سِرِشت به نوع آفرینش انسان گفته می شود که خدادادی و مادرزاد بوده و بین همه انسان ها مشترک است. فطرت به دو شاخۀ فطرت شناختی و فطرت گرایشی تقسیم می شود. بر اساس قرآن و روایات، شناخت خدا و گرایش به توحید از مصادیق فطرت هستند.
فطرت از ریشه «فطر» در لغت به معنای شکافتن، اختراع بدون الگو و نمونه قبلی، و صفات و ویژگیهای مادرزاد آمده است. از آنجا که آفرینش و خلقت نیز نوعی شکافتن عدم و پدید آمدن است، «فطرت» در معنای آفرینش و خلقت نیز به کار می رود.
تعاریف اصطلاحی مختلفی برای «فطرت» بیان شده است. مصباح یزدی آن را نوعی هدایت تکوینی و خدادادی در وجود انسان می داند، هدایتی در حوزه شناخت و هدایتی در حوزه احساس. جوادی آملی فطرت را عامل جدا شدن انسان از حیوان (فصل اخیر) می داند که همان عقل و میل او در رسیدن به کمال مطلق است.
[ویکی اهل البیت] فطرت واژه ای عربی از ماده (ف، ط، ر) است. «فطر» در عربی به معنی شکافتن و آفریدن ابتدائی و بدون سابقه، آمده است. و در قرآن به هر دو معنی بکار رفته است.
فطرت بر وزن فعلة برای بیان حالت فعل و به معنی سرشت، طبیعت و خلقت خاص است. فطرت و فطریات اصطلاح های متعددی دارد اما آنچه منظور این مقاله است، نحوه خاص آفرینش انسان است؛ «انسان فطرت دارد» به این معنی است که انسان مانند لوح سفید یا خمیر شکل یافته ای به دنیا نمی آید بلکه از آغاز بینش ها و گرایش های خدادادی خاصی را به همراه دارد که انتخاب ها و افعال او را در طول زندگی جهت می دهد و منظور از «فطری بودن توحید» این است که انسان نسبت به تعالیم انبیا، لااقتضا و خنثی نیست. در سرشت انسان، فطرت و تقاضایی است که بعثت انبیا پاسخگوی آن است. پیامبران الهی چیزی را عرضه داشته اند که بشر طبق سرشت خود در جستجوی آن است.
بنابراین فطریات انسان خدادادی، فراحیوانی، قابل تجربه درونی، همگانی و از بدیهی ترین بدیهیات است. البته فطریات انسان به فطرت خداجوئی و خداشناسی منحصر نمی شود ولی مقاله حاضر تنها به خداشناسی و خداجوئی فطری پرداخته است.
الف - آیه فطرت (سوره روم/30) «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»؛ پس روی خویش را به سوی دین یکتاپرستی فرا دار در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای - فطرت توحید - را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند.
در این آیه فطرت خداجوی بشر و بعضی از ویژگی های آن بیان شده است. طبق این آیه، یکتاپرستی و خداجوئی جزء آفرینش انسان ها است و طبیعت انسان اقتضا می کند تا در برابر مبداء غیبی که ایجاد، بقا و سعادت او را به دست دارد، خضوع کند و شئون زندگیش را با قوانین واقعی جاری در عالم هستی، هماهنگ نماید. دین فطری که مورد تاکید قرآن و سایر کتب آسمانی است، همان خضوع و همین هماهنگی است.
همچنین طبق این آیه، همراهی و ملازمت انسان با آفرینش و خلقت خود، - همان آفرینشی که خداوند همه انسان ها را بر آن نوع آفریده است - با توجه کامل به دین مساوی و برابر است. دینی که خداوند توجه به آن را از ما می خواهد، تشریع مبتنی بر تکوین است.
ب - آیه میثاق (سوره اعراف/172-173): «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ × أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»؛ و (یاد کن) آنگاه که پروردگار تو از فرزندان آدم، از پشت های ایشان فرزندانشان را گرفت و آنان را بر خودشان گواه کرد؛ (گفت:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواه شدیم؛ (و این گواهی را گرفتیم) تا روز رستاخیز نگویید که ما از آن بی خبر بودیم یا نگویید که پدران ما از پیش شرک آوردند و ما فرزندانی از پس آنان بودیم، آیا ما را به سزای آنچه کجروان و تبه کاران - کافران - کردند، هلاک می کنی؟!

معنی کلمه فطرت در ویکی واژه

===آوایش===: فِطرَت
فطرة
سرشت، طبیعت، صفت ذاتی.

جملاتی از کاربرد کلمه فطرت

نه بدان نیست تو را افسر زر از بر سر که ز فطرت چو ملوک از در افسر سر نیست
اکبر نیکزاد در سال ۲۰۱۷ میلادی در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی گفته بود که آرزویش امنیت در افغانستان است تا بتواند به کشور خود برگردد و در میان هموطنان خود اجرا داشته باشد. او همچنین در مصاحبه‌ای می‌گوید پس از مهاجرتش به آلمان به خاطر شرایط زندگی در سال‌های اول نتوانست به فعالیت‌هایش در زمینه موسیقی‌اش ادامه بدهد. اما بعدتر چندین آلبوم موسیقی از جمله خسرو خوبان، مقام صبر و مست ناز را ضبط و منتشر کرد.او اکثر آهنگ‌هایش را خودش می‌ساخت و برای آوازخوانان دیگر هم آهنگ‌هایی ساخته بود. نیکزاد می‌گفت در جوانی از سبک صادق فطرت ناشناس، هنرمند مطرح دیگر افغان پیروی می‌کرد اما بعداً خواست سبک مستقل خودش را داشته باشد.
این گفته مودودی در گذشته مصداق پیدا کرده و در حال و آینده نیز تاریخ گواهی می‌دهد که این برداشت یکی از واقعیت‌های لایزال قدرت الهی و از قضاوت‌های غیرقابل انکار فطرت است.
هزاران سال با فطرت نشستم به او پیوستم و از خود گسستم
تا قبل از سده هجدهم، وجود خدا به اندازه ای در جهان غرب پذیرفته شده بود که حتی احتمال امکان وجود بی‌خدایی واقعی زیر سؤال بود. این عقیده که نظریه فطرت خوانده می‌شود بر آن است که تمام افراد از زمان تولد به خدا اعتقاد دارند؛ و اگر کسی خود را بی‌خدا می‌داند، در واقع تنها در حالت انکار وجود خداست.
یاریار زبان لری از آوازهای کهن مردم لر است که از فطرت پاک نیاکان سرچشمه گرفته و بخشی از هویت فرهنگی مردم لر را تشکیل می‌دهد.[۱]
زگرد رغبت خاطر فرو شو دیده فطرت اگر خواهی که حسن خار و گل یک یک عیان بینی
در واقع او یک شخص ماجراجو، خود-باور و فطرتاً رهبر خوب بود. به عنوان یک ناخدای جوان، در ۳۰ سالگی، او به کشف معادن و تأسیس شهرها پرداخت؛ لذا بر عرف پرتغالی‌ها، مردم از آلبرتو دو کانتو ای دیاس د ویرا یاآلبرتو ویرا دوکانتو هراس داشتند و به او احترام قایل بودند. به همین علت، او مکرراً خود را به عنوان شهردار بنیان‌گذار سالتیلو تحمیل می‌کرد.
تو خود پرگاری اندر اصل فطرت بگویم تا بدانی وصل فطرت
به قابلیت و فطرت بشر عزیز خداست چرا عزیز خدا را فدای آز کنید
تو مملکت به لشکر و عُدّت نیافتی این قسمت از مبادی فطرت مقدر است
نداری مستیِ من هوشیاری که از مبدای فطرت هم چنانم
رفیع مرتبه خان میرزا که پس خرد به حسن فطرت او در جهان نداد نشان
به آب خرد سنگ فطرت بگردان کزین تیزتر آسیائی نیابی
ابکم جودش لسن شد پس چرا گوید اثیر من که در فطرت لسن بودم وی ام السن نکرد