فطام. [ ف ِ ] ( ع مص ) جداکردن طفل از مادر. ( از اقرب الموارد ). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی. ( غیاث ) : دایه جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟ گفت باری آز را کش نیست امید فطام.کمال الدین اسماعیل.چون فطامش شد بگفتم با پری تا درآموزند نطق و داوری.مولوی.گر ز شیر دیو تن را وابری در فطام او بسی حلوا خوری.مولوی.پس حیات ماست موقوف فطام اندک اندک جمع کن ، تم الکلام.مولوی.|| شکستگی. || مفارقت از هرچیز. ( غیاث ). || ( اِ ) زمان فطام. زمان بازگرفتن کودک از شیر. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از اقرب الموارد ).
معنی کلمه فطام در فرهنگ معین
(فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) باز گرفتن طفل از شیر. ۲ - (اِ. ) زمان باز گرفتن کودک از شیر.
معنی کلمه فطام در فرهنگ عمید
۱. از شیر گرفتن کودک. ۲. [مجاز] جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
معنی کلمه فطام در فرهنگ فارسی
هنگام ازشیرگرفتن کودک، ازشیربازگرفتگی کودک ۱ - ( مصدر ) باز گرفتن طفل از شیر ۲ - ( اسم ) زمان بازگرفتن کودک از شیر .
معنی کلمه فطام در ویکی واژه
باز گرفتن طفل از شیر. زمان باز گرفتن کودک از شیر.
جملاتی از کاربرد کلمه فطام
از فطام خون غذااش شیر شد وز فطام شیر لقمهگیر شد
داری تو چون بجستن راه حق اهتمام بیشک ز شیر پاک دلت دیده انفطام
نه فطام این جهان ناری نمود سالکان رفتند و آن خود نور بود
پس مادر موسی آسیه را گفت زن فرعون که اگر خواهی و پسندی من این کودک بخانه برم و او را تربیت نیکو کنم و شفقت درو بجای آرم، و رنه من خانه خود و فرزندان نتوانم فرو گذاشت بسبب این کودک، آسیه رضا بداد و موسی را بر گرفت و واخانه آمد. و لم یکن بین القائها ایّاه فی البحر و بین ردّه الیها الّا مقدار ما یصبر الولد فیه عن الوالدة پس موسی با مادر بود تا شیر میخورد و بعد از فطام او را با فرعون برد و در حجر فرعون و آسیه برآمد تا مترعرع شد و فرا رفتن آمد.
آنک شیری ز لطف تو خوردهست مرگ بیند یقین فطام تو را
داد حق شیر این جهان همه را جز فطامش نداد فاطمه را
بر میوها نوشته که زینها فطام نیست بر برگها نبشته، ز پاییز، ایمنی
فطامم را نخست ازتلخی عیش وسیه روزی به مادرگفت کانداید به صبر و دوده پستانش
چون سیه دارد سر پستان خورد زو بچّه شیر چون کند پستان سپید آنگه بود وقت فطام