فضی

معنی کلمه فضی در لغت نامه دهخدا

فضی. [ ف ِض ْ ضی ] ( ع ص نسبی ) سیمین و نقره ای. ( آنندراج ). از سیم. برنگ سیم. ( یادداشت به خط مؤلف ).

معنی کلمه فضی در فرهنگ معین

(فِ ضّ ) [ ع . ] (ص نسب . ) از نقره (ساخته )، سیمین .

معنی کلمه فضی در فرهنگ فارسی

( صفت ) از نقره ( ساخته ) سیمین .

معنی کلمه فضی در ویکی واژه

، سیمین.

جملاتی از کاربرد کلمه فضی

چو باد سرد بجنبید شعله آتش باتّفاق فضیلت برآب و طین دارد
می ترسم از هلاک اگر غم فرو خورم بیم فضیحتست اگر برکشم فغان
و حسن می گوید، «در خانه های رسول (ص) همه دست به سقف رسیدی». و فضیل می گوید، «عجب از آن ندارم که بنا کنند و می گذارند. از آن عجب دارم که می بینند و عبرت نمی گیرند».
فضیلته للفاضلین بصیره ملاحته للعاشقین قوام
نقل است که فضیل یکی را گفت: «از بهر ِ خدا مرا بند کن و پیش ِ سلطان بر -که بر من حدّ بسیار است- تا بر من حدّ راند».
خود تو پوشیدی بترها را به حلم ورنه می‌دانی فضیحتها به علم
بگشا قفل در باغ فضیلت را بخور از میوهٔ شیرین فراوانش
چو من بر مدیحت گشایم زبان زبان را فضیلت نهم بر بصر
نگویم فضیلت نهم بر کسی چنان باش با من که با هر کسی