فضوح

معنی کلمه فضوح در لغت نامه دهخدا

فضوح. [ ف ُ ] ( ع مص ) رسوائی. ( منتهی الارب ). آشکار کردن بدی کسی را. ( از اقرب الموارد ). فضاحت. فضیحت. فضیحة :
کوهها را هست زین طوفان فضوح
کو امانی ؟ جز که در کشتی نوح.مولوی.
فضوح. [ ف َ ] ( ع ص ) رسوا. ( منتهی الارب ). مفتضح. ( از اقرب الموارد ). شتم است مر عربان را. ( منتهی الارب ): رجل فضوح ؛ ای مفتضح. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه فضوح در فرهنگ معین

(فُ ) [ ع . ] (اِمص . ) رسوایی ، بدنامی .

معنی کلمه فضوح در فرهنگ عمید

رسوایی، بدنامی.

معنی کلمه فضوح در فرهنگ فارسی

( اسم ) رسوایی بد نامی .
رسوا . مفتضح

معنی کلمه فضوح در ویکی واژه

رسوایی، بدنامی.

جملاتی از کاربرد کلمه فضوح

کوهها را هست زین طوفان فضوح کو امانی جز که در کشتی نوح
از گر آن احمقان طوفان نوح کرد ویران عالمی را در فضوح
وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها قیل: هو عامّ، و قیل: «الانسان» هاهنا الکافر الّذی لا یؤمن بالبعث لانّ المؤمن یعلم ذلک و لا ینکر وقوعه، و الکافر الّذی لا یقرّ بالبعث و لا یعرف صدق کون القیامة، یقول: ما للارض تعجّبا من شأنها. و قیل: فی الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها فیقول الْإِنْسانُ ما لَها. قال المفسّرون تخبر الارض بما عمل علیها من خیر او شرّ فتقول للمؤمن یوم القیامة وحد علیّ و صام و صلّی و اجتهد و اطاع ربّه، فیفرح المؤمن بذلک و تقول للکافر: اشرک علیّ وزنی و سرق و شرب الخمر و تشهد علیه الجوارح و الملائکة مع علم اللَّه به حتّی یودّ انّه سیق الی النّار ممّا یری من الفضوح و فی ذلک ما
هواک الکاس الذی لاتستفت فیها ولاتخفی الهوی خوف الفضوح