فضلا. [ ف ُ ض َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فاضل. ( غیاث ) ( فرهنگ فارسی معین ). فضلاء : دلتان خوش کرده ست دروغی که بگویند این بیهده گویان که شما از فضلائید.ناصرخسرو.فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). یکی از فضلا تعلیم ملکزاد همی کردی. ( گلستان ). من او را از فضلای عصر و یگانه دهر میدانم. ( گلستان ). - فضلاپرور ؛ آنکه فضلا را حمایت و تعهد کند. فاضل پرور. ( فرهنگ فارسی معین ) : ای فضلاپروری کز شرف نام تو مدعیان را زند قافیه من قفا.خاقانی. ( فضلاً ) فضلاً. [ ف َ لَن ْ ] ( ع ق ) فضلاً از اینکه ؛ علاوه بر اینکه. اضافه بر اینکه. ( از یادداشتهای مؤلف ).، فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) خواجه فضل اﷲاز اشراف کرمان است و بغایت جوانی خوش طبع و خوش اخلاق است. و اهل قلم همه متفق اند که در علم سیاق و حساب دفتر و ضرب و قسمت بی نظیر است و قریب پنج سال در ملازمت سلطان صاحبقران صاحب اختیار دیوان وزارت بود و در زمان خواجه مجدالدین محمد او را بحضرت پادشاه بد نمودند و به ضرورت جلا اختیار کرد؛ اما در آن سفر به زیارت مکه مشرف شد و به منصب «میرحاجی » تفویض یافت و هرچند سلاطین آن مملکت تکلیف ملازمت فرمودند او اقبال ننمود و اظهار افتخار ملازمت پادشاه خود کرد. ( از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی ص 119 ). وی معاصر مؤلف مجالس النفائس و از شعرای قرن نهم هجری است. فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابی الخیر. رجوع به ابوسعید ابوالخیر شود. فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) المحبی بن محب اﷲبن محمد المحبی. فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ صاحب خلاصةالاثر بود. او را در تاریخ و شعر کتبی است. ولادتش بسال 1082 هَ. ق. / 1621 م. و درگذشت او درسال 1031 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( از الاعلام زرکلی ). فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابواللیثی. رجوع به فضل اﷲ سمرقندی شود. فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) استرآبادی. مؤسس فرقه حروفیه. رجوع به حروفیان شود. فضل ا. [ ف َ لُل ْ لاه ] ( اِخ ) تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجه او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. ( نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232 ).
معنی کلمه فضلا در فرهنگ معین
(فُ ضَ ) [ ع . فضلاء ] (ص . ) جِ فاضل .
معنی کلمه فضلا در فرهنگ عمید
۱. [جمعِ فاضل] = فاضل ۲. [جمعِ فضیل] = فضیل
معنی کلمه فضلا در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - فزونی یابنده ۲ - آنکه در دانش و ادب بر دیگران فزونی یابد دانشمند دانا ۳ - هنری هنرور جمع : فضلائ ۴ - زاید فزونی : آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را باز گشودند . ۵ - نیکو پسندیده ۶ - با اهمیت ارجمند . جمع فاضل
معنی کلمه فضلا در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه: فضل (۱۰۴ بار) زیادت. راغب گفته: «اَلْفَضْلُ: اَلزِّیادَةُ عَنِ الْاِقْتِصارِ»در مصباح گفته:«فَضَلَ فَضْلاً» یعنی زیادت یافت «خُذِالْفَضْلَ» یعنی زیادت را بگیر در قاموس آن را ضد نقص گفته است. هرگاه در آیات قرآن دقت شود خواهیم دید که فضل در آن به دو معنی بکار رفته: 1- برتری. 2- عطّیه و احسان و رحمت. و هر دو از مصادیق معنای اولی است. اما اولی ممکن است معنوی باشد مثل . شما را بر ما برتری و فضیلتی نبود. . و ممکن است مادّی مثل . امّا دوّمی مثل . لیکن خدا صاحب احسان و رحمت است بر مردمان راغب گوید: هر عطیهای را که بر معطی لازم نیست فضل گویند. یعنی احسان و رحمت و عطائی که خدا بر بندگان میکند لازم نیست بلکه از روی لطف و کرم میکند لذا به آن فضل گوئیم که زیادت است وگرنه بندگان حقی در نزد خدا ندارند. اینک به چند آیه نظر میکنیم. 1- . در این آیه کلمه رحمت بعد از «فضل» آمده ایضاً در . و غیره آیا رحمت در این آیات بیان و عبارت اخرای فضل است یا معنی دیگری دارد؟ به نظر میآید که «رحمة» ذکر عام بعد از خاص باشد که فضل از مصادیق رحمت است و میشود با ملاحظه آیات ماقبل مصادیق آن دو را روشن کرد و در آیه فوق میتوان گفت: مراد از فضل تأخیر عذاب و غرض از رحمةقبول توبه باشد یعنی: ای بنی اسرائیل اگر فضل خدا بر شما نبود و در عقوبت شما تعجیل میکرد و اگر رحمتش در توفیق توبه نبود حتما زیانکار میشدید. 2- . در این آیه لفظ نعمت و فضل با هم ذکر شده ایضا در آیات . . طبرسی ذیل آیه 171 آل عمران فرموده: فضل و نعمت دو لفظ است به یک معنی. بعد میگوید درباره تکرار آن در آیه دو وجه گفتهاند یکی آنکه نعمت مقابل طاعت است و فضل زاید بر آن و دیگری آنکه تکرار آن برای تأکید و تمکین معنی در نفس و مبالغه است. نگارنده نیز ترجیح میدهم که هر دو به یک معنی باشند گرچه در آیه دو مصداق دارند. تفضیل انبیاء علیهم السلام به صراحت قرآن انبیاء علیهم السلام از لحاظ فضیلت یکسان نیستند، بعضی بر بعضی مزیت دارند. . از این آیه سه مطلب روشن میشود. اول اینکه: پیامبران بعضی از بعضی افضل اند و این تفضیل از جانب خداست که فرموده «فَضَّلْنا» عین همین کلمه در آیه بعدی نیز خواهد آمد. دوم اینکه: سبب تفضیل سخن گفتن خدا و تأیید با روح القدس و اعطاء معجزات است که آیه درصدد بیان اسباب تفضیل است. سوم اینکه: علت افضلیت عیسی «علیه السلام» معجزات و تأیید با روح القدس بوده است. . در این آیه نیز تفضیل از جانب خداست و علت فضیلت داود اعطاء زبور است. داود و سلیمان علیهماالسلام میگویند: . و سلیمان به مردم درباره دانستن زبان پرندگان و دارا بودن به هر شیء میگوید: . *** چنانکه گفته شد: تفضیل پیامبران از جانب خداست به نظر میآید علت تفضیل در استعدادها و معنویات آن بزرگواران بوده که شایستگی تفضیل را داشتهاند گرچه همه انبیاء علیهم السلام دارای فضل بودهاند قرآن فرموده: . آیه در جواب کسانی است که میگفتند: باید به ما هم وحی و رسالت داده شود خدا در جواب فرمود: خدا داناتر است که رسالت خویش را در کجا قرار میدهد و به کدام کس محول میکند. یعنی جعل رسالت احتیاج به استعداد دارد و خدا بهتر میداند کدام شخص دارای استعداد است و در عین حال صاحبان استعداد نیز بعضی بر بعضی مزیت دارند. *** درباره رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» باید بدانیم آن حضرت خاتم پیامبران و آورنده دین کاملتر از ادیان گذشته است و کتابش چنانکه خواهیم گفت حافظ کتابهای گذشته است در اینصورت بی شک از دیگران افضل خواهد بود و ذیلاً خواهیم دید که آن حضرت جامع اسباب فضیلت و سهمش رویهم از دیگران زیاد بود و از مصادیق «وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» و یا مصداق منحصربفرد آن بود. درباره تأیید به روح القدس آمده . ایضاً . اما در خصوص سخن گفتن خدا با آن حضرت باید دانست خدا با پیامبران سه نحو سخن میگوید: وحی، سخن گفتن با ایجاد صدا، فرستادن ملک. این آیه هر سه را بیان میکند: . در آیه مابعد تصریح شده که خدا با حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» با هر سه قسم سخن گفته است زیرا آیه مابعد چنین شروع شده «وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ رُوحاً مَنْ اَمْرِنا...» لفظ «کَذالِکَ» اشاره به آیه قبل و سه قسم وحی است یعنی: به تو دینی با هر سه قسم وحی کردیم. علی هذا آن حضرت از «مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ» نیز میباشد. از طرف دیگر به قول بعضی مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» آن حضرت است و درباره حضرتش آمده: . . وآنگهی کتاب آن حضرت ناظر و حافظ کتابهای دیگر است . ایضاً آیه اسراء و آیات سوره نجم درباره معراج از ادل دلیل بر افضلیت آن حضرت است اگر کمی در آیه . و آیات . دقت کنیم در افضل بودن آن حضرت شکی نخواهیم داشت. در آیه . آن حضرت از همه پیامبران اولوالعزم جلوتر ذکر شده میشود آن هم دلیل مطلب باشد اینها همه راجع به استفاده از آیات است در این زمینه روایاتی نیز وارد شده که در کتابها از جمله بحار طبع جدید جلد 16 ص 402 - 420 منقول اند. فضیلت کسبی آنچه گفته شد راجع به فضیلت تفضلی و خدائی است که روی استعداد شخص از خداوند افاضه میشود چنانکه از «فَضَّلْنا» و «اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رَسالَتَهُ» روشن گردید، اما راجع به فضیلت کسبی میشود گفت که هر یک از آن بزرگواران علیهم السلام دارای مزیتی بودند که در دیگری وجود نداشت مثلا نوح «علیه السلام» مدت نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرده و از این لحاظ منحصربفرد است . درباره پیامبران آمده . . و درباره بعضی بالخصوص آمده: . ولی درباره نوح «علیهالسلام» آمده: . این «فِیالْعالَمینَ» ظاهراً به علت آن است که اولین پایه گذار مبارزه با بت پرستی آن بزرگوار است و نسبت به رسولان آینده فتح الباب کرده است «فِیالْعالَمین» ظاهراً حال است از «سَلامٌ» یعنی سلام بر نوح سلامی که پیوسته در میان مردمان خواهد ماند. ایضاً جریان ذبح اسماعیل «علیهالسلام» و اسکان ذریه در وادی غیر ذی زرع و انداخته شدن به آتش نسبت به ابراهیم «علیه السلام» و هکذا صبر ایوب «علیه السلام» که فرموده: . و نیز تلاشها و مجاهدتهای موسی «علیه السلام». اگر از این جهت حالات رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» را بررسی کنیم خواهیم دید آن حضرت نیز در نوبت خود بی نظیر است: ایستادگی در راه خدا، استقامت در برابر تحریم اقتصادی سه ساله قریش در شعب ابیطالب «علیه السلام» مهاجرت در راه خدا و برای خدا، شرکت در جنگهای متعدد و برداشتن زخمها، صبر بر زحمات و نادانیهای قوم، تشکیل حکومت دینی، نجات مردم از بت پرستی، تحکیم پایههای توحید و غیره و غیره که با شمردن به طول خواهد انجامید تنها اگر جریان شعب ابیطالب «علیه السلام» را در نظر بگیریم به استقامت ممتاز آن حضرت صلوات اللَّه و سلامه علیه و آله پی خواهیم برد در مدت آن سه سال چنان در مضیقه واقع شدند که یکی از یارانش میگوید: شب چیز نرمی زیر پایم احساس کردم آن را به دهان گذاشته و از کثرت گرسنگی بلعیدم و اکنون که دو سال از آن زمان میگذرد هنوز نمیدانم آن چیز چه بود. *** درباره مفاضله میان انبیاء و ائمه علیهم السلام از جنبه وحی و طرف خطاب خدا بودن انبیا افضل اند ولی از جنبه کسبی باید اندازه تلاش آنان را در نظر گرفت و روی آن حساب کرد مثلا زکریا و علی بن ابیطالب علیهم االسلام را در نظر میگیریم قطع نظر از جنبه وحی: - علی «علیه السلام» مروج شریعت قرآن بود. - زکریا «علیه السلام» مروج شریعت تورات. - علی «علیه السلام» شریعت مستقل نداشت. - زکریا «علیه السلام» شریعت مستقل نداشت. - علی «علیه السلام» در راه خدا بارها جنگید. - زکریا «علیه السلام» در هیچ جنگی شرکت نکرد. - علی «علیه السلام» به هنگام مرگ بدنش پر از جای زخمهای جنگی بود. - زکریا «علیه السلام» اثری از زخم نداشت. رویهم رفته اگر تلاشهاو فعالیتهای علی «علیه السلام» را در راه خدا با تلاشهای زکریا «علیه السلام» مقایسه کنیم علائم طور دیگر جابه جا خواهد شد. پس ما در بیان فضیلت کسی باید سراغ تلاشها و زحمات شخص وی برویم تا نتیجه مطلوب به دست آید. وانگهی مطابق روایات، ائمه علیهم السلام نیز صدای ملائکه را میشنیدند ولی خود آنها را نمیدیدند و نیز به قلوبشان الهام میشد کافی ج 1 ص 270 «بابُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ» مفیدرحمه اللَّه در کتاب اوائل المقالات میگوید: قومی از امامیه قطع کردهاند که امامان اهل بیت از همه انبیاء جز پیامبر ما افضل اند، و عدهای از امامیه آنها را به استثنای اولوالعزم از همه افضل گفتهاند گروهی از آنها از هر دو قول امتناع کرده و همه انبیاء علیهم السلام را از امامان علیهم السلام افضل دانستهاند این بابی است که عقول را در ایجاب و منع آن مجال نیست و بر هیچ یک از اقوال اجماعی منعقد نشده...در قرآن مواضعی است که قول اول را تقویت میکند...نگارنده گوید آنچه در واقع و در علم خدا هست بدان تسلیم هستیم. فضیلت یهود یعنی چه؟! درباره بنی اسرائیل آمده: . موسی «علیه السلام» جواب سؤال آنها که گفتند: ای موسی همانطور که این مردم بتهائی و معبودهائی دارند برای ما نیز معبودی بساز «یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا اِلهاً کَمالَهُمْ آلِهَةٌ» فرمود: . مراد از این تفضیل چیست؟ با آنکه قرآن به شدیدترین وجهی مثالب یهود را برشمرده و آنها را کوبیده است. وانگهی مراد از «العالمین» همه مردمان در هر عصر است یا مردمان زمان یهود؟ باید دانست: در میان قوم یهود پیامبران بیشتر از هر قوم بودهاند از 25 نفر پیغمبری که در قرآن نام برده شده بیشترشان از یهوداند مانند یوسف، موسی، هارون، داود، سلیمان، زکریا، یحیی، عیسی، اسمعیل، صادق الوعد، یونس، اسحق، یعقوب. از طرف دیگر معجزات واقعه در بنی اسرائیل بیشتر از هر قوم بود از قبیل: عصای موسی «علیه السلام» و ید بیضای او، شکافتن دریا و گذشتن بنی اسرائیل از آن و غرق فرعونیان، شکافته شدن دوازده چشمه آب از سنگ، آمدن من و سلوی، بلند شدن کوه بالای سر بنی اسرائیل، زنده شدن مقتول در جریان بقره، زنده شدن آن عده که به موسی گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده، آمدن طوفان، جراد، قمل، خون، قورباغهها بر فرعونیان و...ایضاً معجزات سائر انبیاء بین اسرائیل از قبیل تسبیح کوهها و پرندگان با داود، دانستن زبان پرندگان «عُلِّمْنا مَنطِقَ الطَّیْرِ» تسخیر باد و جن به دست سلیمان، زنده شدن مردگان به دست عیسی و... چنانکه در مابعد آیه 47 بقره مقداری از آنها شمرده شده است. و موسی «علیه السلام» به آنها فرمود: . این آیه خلاصه و فشرده مطلب ماقبل است یعنی: برخاستن پیامبران از آنها. اعطای آزادی و استقلال پس از آنکه در دست فرعون بردگان بودند. و رسیدن به چیزی که احدی از مردمان بدان نرسیدهاند به نظرم مراد از آن کثرت معجزات و غیره است. نتیجه اینکه: به نظر نگارنده مراد از تفضیل بنی اسرائیل، بودن پیامبران زیاد و معجزات زیاد در میان آنهاست در اینصورت آنها از ایندو جهت از همه اقوام برتراند و هیچ مانعی ندارد که «العالمین» شامل همه مردمان در هر عصر باشد زیرا اینهمه پیامبران و معجزات در هیچ قومی نه قبل از بنی اسرائیل و نه بعد از آنها واقع نشده است. ولی این مطلب ربطی به فضیلت فرد فرد آنها ندارد که آنها از نظر افراد به تصریح قرآن و تجربه، اشخاص بدکار و حیلهگر و «غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» و «باءُ و بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ» بوده و هستند، آیات فقط میگوید که این تفضیل در این قوم واقع شده است. از طرف دیگر میشود از کثرت پیامبران و معجزات خشونت و جهالت بنی اسرائیل را کشف کرد زیرا اگر غرق در جهالت و عصیان نبودند احتیاج به آنهمه پیغمبر و معجزات نداشتند. فضیلت انسان آیه زیر نیز قابل دقت و بررسی است . تکریم به معنی گرامی داشتن و محترم کردن است و آن ظاهراً به واسطه عقل و تفکر و اختیار است که خداوند به انسان عطا فرموده و به همان وسیله لیاقت خلیفةاللَّه بودن را پیدا کرده است. چنانکه ابلیس در این باره به خدا عرض کرد: . مرا خبر ده از اینکه بر من برتری دادی و گرامی داشتی. نظر ابلیس از تکریم همان خلافت آدم است و آن نبود مگر در اثر استعداد انسان و نیروی عقل و تفکر و طرز ساختمان بدن او. جمله «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» از نتائج تکریم است که بشر بدان وسیله به اینها دست یافت. اما جمله «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» به احتمال قوی این تفضیل نیز از نتائج تکریم است و اگر نیروی عقل و تفکر در بشر نبود این تفضیل عاید او نمیشد و آن تفضیل ثوابی و اخروی نیست بلکه تفضیل از حیث استعداد و تصرف در عالم و تسخیر موجودات مادی و استفاده از آنها است، علی هذا این مسئله به میان نمیآید که بشر افضل است یا ملک؟ مراد از «مِمَّنْ خَلَقْنا» عموم مخلوق است اعم از فرشتگان و غیره و از اینکه: بشر از بسیاری از مخلوقات از حیث استعداد و تسخیر برتر است لازم میآید که بعضی از مخلوقات از بشر از جهاتی برتر باشند، در اینجا نباید فقط به سراغ ملک رفت بلکه ملک و بسیاری از جبندگان از جهاتی از بشر برترند امروز در کاوشهای علمی روشن شده که امثال مورچهها، موریانهها، زنبوران عسل و غیره و غیره طوری در عالم تصرف میکنند که از بشر ساخته نیست و نخواهد بود. خلاصه اینکه به نظر نگارنده: تفضیل از متفرّعات تکریم و از نتائج آن میباشد به عبارت دیگر: تکریم راجع به ذات انسان و اراده و تفکر او و تفضیل راجع به تصرفات او در عالم ماده و مهار کردن و زیر فرمان کشیدن موجودات جهان است. درباره این آیه مطالب دیگری نیز گفته شده وی نگارنده به آنچه گفته دلگرم است. واللَّه العالم.
معنی کلمه فضلا در ویکی واژه
فضلاء جِ فاضل.
جملاتی از کاربرد کلمه فضلا
ادیب پیشاوری در سال۱۲۸۷ هجری قمری در سبزوار اقامت گزید و به حلقه درس ملاهادی سبزواری درآمد و دو سال آخر عمر این حکیم را درک کرد. ادیب پس از مرگ ملاهادی سبزواری، در محضر فرزندش ملامحمد و همچنین از محضر ملااسماعیل بهره یافت و پس از چندی به مشهد بازگشت و در مدرسه میرزاجعفر سکونت گزید. ادیب در این دوره از دانشمندان و فضلای زمان خود محسوب میشد و به نام «ادیب هندی» اشتهار یافت.
اول مرائیان، و ایشان جماعتی باشند که افعال فضلا ازیشان صادر شود اما به جهت اغراضی دیگر جز سعادت، مانند لذتی یا کرامتی.
ابن فَضلان با نام کامل احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم و نیمهٔ یکم سدهٔ چهارم هجری میزیسته است. بیشتر شهرت وی بهخاطر کتاب یا رسالهٔ سفرنامهٔ ابن فضلان است.
دو قرن پس از این سلسله منابع اولیه، یاقوت حموی (۱۱۷۹–۱۲۲۹) با نگارش معجم البلدان عصر دانشنامهنویسی را آغاز کرد. در کتاب یاقوت هم اطلاعات ابن فضلان و هم ابن حوقل دربارهٔ خزرها آمدهاست. یاقوت به اشتباه مطالب هر دو را با نام ابن فضلان ثبت میکرد و لذا پیش از کشف نسخهٔ خطی کتاب ابن فضلان در مشهد، اختلافات نظر فراوانی دربارهٔ این منابع وجود داشت که حال وضعیت آنها روشن شدهاست.
گر از فضلایند به زر نقش کنند ور عاشق زارند به خون بنویسند
علم الاعلام سیف اعلام الهدی علامة الفضلاء و النظراء
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان انتقال داده شد و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سادات و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵ قمری با مراقبتهای شمسالدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه دوازدهامامی را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را نیز آموخت.
جفت تو نیست از فضلای جهان کسی چون آفتابی از همه اجرام چرخ فرد
اختیار اوفتادش از فضلا خواجه بوبکر سیّدالندما
پس از پایان یافتن آخرین تبعیدش به تهران برگشت و تصمیم گرفت که به کلی از مباحثه و تألیف و تدریس قرآن دست بکشد. پس از آن، بهجز با بعضی از فضلا و طلاب قرآن که نزد او علوم قرآنی میآموختند، جلسهای برگزار نکرد.
دیدگاههای ابن غضائری، در جرخ و تعدیل روات، از اهمیت بالایی نزد نجاشی برخوردار بودهاست و نشاندهنده میزان اعتماد و وثوق نجاشی بر ابن غضائری است. یاقوت نیز از شخصی همنام و هم نسب با ابن غضائری یاد کردهاست که احتمالاً هموست. یاقوت او را از ادیبان و فضلا برشمرده است و وی را دارای خطی خوش گزارش کردهاست. وی در شناخت آثار امامیه، اهتمام بسیار از خود نشان دادهاست و در برخی موارد، تنها کتابهایی را گزارش کردهاست که جز او کسی ندیدهاست.
پس از شکست قیام باسماچیها مدتی در ایران اقامت کرد و در سال ۱۹۲۳ کتاب سفرنامه احمد ابن فضلان را در مشهد کشف کرد. در سال ۱۹۲۵ میلادی به ترکیه مهاجرت نمود و در دانشگاه استانبول به تدریس مشغول شد؛ ولی انتقادات وی دربارهٔ تاریخ ترکها او را مجبور به پناه بردن به وین کرد. او دکترای خود را از دانشگاه وین گرفت. بعدها او استاد دانشگاه بن در آلمان شد. در سال ۱۹۵۳ میلادی وی مؤسسهٔ تحقیقات اسلامی را در دانشگاه استانبول بنیان نهاد.
عیسی نظمم و هر نظم که آرد دگری در میان فضلا زحمت خر میآرد
معروفترین اثر او کتاب الانساب است که به انساب سمعانی مشهور است. وی در ۱۱۵۵میلادی به تألیف این مفصل پرداخت. اثر در هشت جلد تألیف شده و موضوع آن در باب انساب عرب میباشد. الانساب دارای ارزش تاریخی و جغرافیایی زیادی است، چون در زیر نام شخصیتهای معروف مورد بحث توضیحات شرح حالی و مکانشناسی به دست میدهد. او این اطلاعات را در ضمن سفرهایش گرد آورد، چون در این اثنا، فضلای زیادی را بهمنظورهای مختلف ملاقات کرده بود. بیشتر از نظر ایران، ماوراءالنهر و آسیای مرکزی دارای ارزش است، چون در این مورد مهترین و غالباً یگانه مأخذ اطلاعات ماست. کتاب الانساب از طریق منتخبی از آن، به نام لباب، تألیف ابن اثیر یا از طریق منتخب دیگری به نام لُبّاَللُباب تألیف سیوطی معروف شدهاست.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» علی ملّة واحدة و دین واحد، «وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» عن دینه بخذلانه عدلا منه، «وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» لدینه بتوفیقه فضلا منه، «وَ لَتُسْئَلُنَّ» یوم القیامة، «عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فی الدّنیا.