فصد

معنی کلمه فصد در لغت نامه دهخدا

فصد. [ ف َ ] ( ع مص ) رگ زدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) :
به چاه جاه چه افتی و عمر در نقصان
به قصد فصد چه کوشی و ماه در جوزا.خاقانی.|| قطع نمودن جهت کسی عطا را و درگذرانیدن و روان کردن. ( منتهی الارب ). قطع و امضای عطا جهت کسی. || شکافتن رگ بیمار را. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه فصد در فرهنگ معین

(فَ صْ ) [ ع . ] (مص م . ) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .

معنی کلمه فصد در فرهنگ عمید

رگ زدن و خون گرفتن از ورید.

معنی کلمه فصد در فرهنگ فارسی

رگ زدن، خون گرفتن ازورید
۱ - ( مصدر ) رگ زدن ۲ - ( اسم ) رگ زدگی گشودگی رگ .

معنی کلمه فصد در دانشنامه آزاد فارسی

فَصْد
رجوع شود به:حجامت

معنی کلمه فصد در ویکی واژه

رگ زدن، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ.

جملاتی از کاربرد کلمه فصد

شنیدستم که روزی کرد لیلی به قصد فصد سوی نیش میلی
وگر تاریخ بکشایند ز ابجد ز هجرت پانزده گیرند و هفصد
به طاعت بود هفصد قرن بی دار ز بیداری چو نرگس گشته بیمار
به قصد فصد او بودند اما نجستند اندر آن هیکل رگی خرد
نیز همین گونه از زلیخا حکایت شده است که روزی فصد کرد. و هر قطره ی خونش که بزمین چکید نام یوسف نقش کرد. صاحب کشاف در این باره گفت: از این به شگفت میای. چه عجایب دریای عشق بسیار است.
عدد لام الف چهار هزار و هفصد و بیست است.
از در دروازهٔ لا تا به دارالملک شاه هفهزار و هفصد و هفتاد راه و رهزن است
دهد یکدانه هفصد دانه حاصل بنص آیه سبع سنابل
زجر کم دفع ظلم نتواند فصد ناقص مرض بشوراند