فصاد

معنی کلمه فصاد در لغت نامه دهخدا

فصاد. [ ف ِ ] ( ع مص ) رگ زدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فصد. رجوع به فصد شود.
فصاد. [ ف َص ْ صا ] ( از ع ، ص ) آنکه رگ کسان را فصد کند. رگزن. ( فرهنگ فارسی معین ). مبالغت در فصد. وزن فعال از این ریشه در لغت عربی رایج نیست :
فصاد بود صبح که قیفال شب گشاد
خورشید طشت خون و مه عید نشترش.خاقانی.ده انگشت چنگی چوفصاد بددل
که رگ جوید از ترس و لرزان نماید.خاقانی.کوزه فصاد گشت سینه او بهر آنک
موضع هر مبضع است بر سر شریان او.خاقانی.زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش.نظامی.ترسم ای فصاد اگر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی.مولوی.

معنی کلمه فصاد در فرهنگ معین

(فَ صّ ) [ ع . ] (اِ. ) رگ زن ، کسی که کارش رگ زدن و خون گرفتن است .

معنی کلمه فصاد در فرهنگ عمید

رگ زن.

معنی کلمه فصاد در فرهنگ فارسی

رگزن، کسی که دیگری رارگ بزندوازبدن اوخون کم کند، آنکه پیشه اش رگ زدن وخون گرفتن باشد
( صفت اسم ) آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن .
آن که رگ کسان را فصد کند رگزن .

معنی کلمه فصاد در ویکی واژه

رگ زن، کسی که کارش رگ زدن و خون گرفتن

جملاتی از کاربرد کلمه فصاد

شدی طشت فلک پر خون ز حلق دشمنان شه زمین چون گوی فصادان که درغلتد به خون اندر
ترسم ای فصاد گر فصدم کنی نیش را ناگاه بر لیلی زنی
دل خونین من از طعنه زاهد می دید آنچه از نشتر فصاد بیند قیفال
زند بر هر رگی فصاد صد نیش ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
آن کس که بد نگفته، بترس از زبان او پرهیز کن ز نشتر فصاد بی وقوف
شدی طشت فلک پر خون مبادا هرگز و گشتی زمین چون گوی فصادان که در غلطد به خون اندر
نیش فصاد اجل پیکان اوست کو همه رگ‌های جان خواهد گشاد
تب از بدنش راه‌گریزی می‌جست فصاد جهاند از ره نیشترش
بفرمودم که حاضر گشت فصاد برای فصد، قصد نیشتر کرد
من بیمار چنان زار شدم کز تن من هیچ فصاد بخون تر نکند نشتر خویش