فشم
معنی کلمه فشم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه فشم در دانشنامه آزاد فارسی
شهری در استان تهران، شهرستان شمیرانات، و مرکز اداری بخش رودبار قصران. با ارتفاع ۲هزار متر، در ۲۶کیلومتری شمال شرقی تهران و ۱۷ کیلومتری شمال شرقی تجریش در کوهستان البرز مرکزی، سر راه تهران به شمشک و دیزین قرار دارد. محل تلاقی رودخانه های جاجرود و شمشک است. اقلیم این شهر سرد و نیمه خشک و جمعیت آن ۶,۷۶۰ نفر است.
معنی کلمه فشم در ویکی واژه
#
جملاتی از کاربرد کلمه فشم
پس روان گشتم به سوی خانه زود چون به خانه آمدم کفشم نبود
در ملک خود به بی سر و پایی مثل شدم وا شد کلاهم از سر و کفشم به پا نماند
چون استاد این سخن بشنید نعرۀ بزد و از هوش برفت، چون شیخ مجلس تمام کرد و عوام بپراگندند و شیخ در خانه شد، مشایخ متصوفه نزدیک استاد آمدند کی دوش چه بوده است؟ استاد گفت عجب کاریست! دوش در وِردی کی مرا بود کسلی میرفت و ازان جهت مشوش بودم. گفتم به مسجد آدینه شوم و در آن حوض غسلی کنم و بر سر خاک مشایخ روم و وِرد بگزارم. چون به مسجد جامع رسیدم و بحوض فرو شدم و سجاده بر طاق نهادم با جامها، و بر سر آب میریختم یکی درآمد و جامه و کفشم برگرفت و از آن سبب رنجی و اندوهی بمن درآمد و زفان داوری پدید آوردم. از آب برآمدم و برهنه بخانقاه رفتم و جامۀ دیگر درپوشیدم و گفتم همان تمام باید کرد. بر اندیشۀ زیارت برون شدم، چون بدر مسجد جامع رسیدم پایم در سنگ آمد، پایم ریش گشت و دستارم از سر بیفتاد، کسی درآمد و دستارم را در ربود، من متحیر بماندم سر بسوی آسمان کردم و گفتم ای بار خدای اگر ترا بوالقسم نمیباید او طاقت سیلی و زخم تو ندارد کی بوالقسم را این ورد و زیارت برای تو بوَد، چون ترا نمیباید در باقی کردم! و در همه جهان هیچ کس از حال من خبر نداشت. امروز شیخ میگوید کی ما دوش با تو بودیم! تا او را بدین سر اطلاعست ای بسا رسواییا کی او از ما میداند.
فشمّرت من ذیلی الازار و وسّطت
کهنه کفشم را که شد سوراخ در سرپنجه اش کرده سر بیرون ازو انگشت پایم چون کشف
چون به صف نعال تو از پی سجده سر نهم کفشم اگر به سر زنی افسر جاه سازمش
نام اصلی و باستانی روستا «اوهار» بودهاست که این نام هنوز هم با ترکیب «گلاوهر» به محلی که مدخل روستا و در انتهای جاده فشم و ایگل میباشد گفته میشود. «او» به معنای آب و «هر» به معنای آسیاب میباشد. اوهر به معنای آبادی میباشد که آب فراوان برای احداث آسیاب دارد.
گفت دستاریم کن این لحظه راست جامه و کفشم اگر ندهی رواست
گرش بگویم: کفشم بنه، نهد جبه ورش بگویم: موزه بده، دهد دستار
روستای امامه از روستاهای بزرگ بخش رودبار قصران شهرستان شمیران استان تهران ایران است. امامه دو آبادی است که در کنار هم قرار گرفته، یکی را امامه بالا و دیگری را امامه پایین مینامند. این روستا در بیست کیلو متری پایتخت در شرق تهران و میانه راه اصلی تهران به شمشک و نرسیده به فشم واقع شده و دارای جاده کوهستانی آسفالت است.[نیازمند منبع]
گهی به اجرت خانه گرو بود کفشم گهی به نان شبانه به رهن دستارم
بر در ارباب دولت سعی چندان کرده ام دستم از خود رفته و کفشم ز پا افتاده است