معنی کلمه فسحت در لغت نامه دهخدا
گرمیش را ضجرتی و حالتی
زآن تبش دل را گشادی فسحتی.مولوی.فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخن گوی گوی.سعدی.|| گنجایش. وسعت. ( فرهنگ فارسی معین ). || گشادگی خاطر. شادمانی : برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کرد که... ( گلستان سعدی ). رجوع به فسحة شود.
فسحة. [ ف ُ ح َ ] ( ع اِمص ) فراخی. ( منتهی الارب ).