فس فس. [ ف ِ ف ِ ] ( ق ) در تداول عوام ، به کندی و به تأنی ، مانند: مس مس. ( از فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) سخن آهسته. || ساس. || ( اِ صوت ) آواز آهسته. ( ناظم الاطباء ). نام آواز بینی گرفته از زکام و جز آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
معنی کلمه فس فس در فرهنگ معین
(فِ سْ فِ ) (ق . ) (عا. ) به کُندی ، آرام آرام .
معنی کلمه فس فس در فرهنگ فارسی
بکندی بتائ نی .
معنی کلمه فس فس در ویکی واژه
فسفس مترادف خسخس؛ صدایی که از سینه ناخوش بویژه آنکه دچار عواض درد سینه یا سرماخوردگی باشد. (عامیانه): به کُندی، آرام آرام کاری را انجام دادن، ترجیحاً خنگ.
جملاتی از کاربرد کلمه فس فس
نفس فسرده زدم دولتش اگر خواهد ز جرم دیده موری نه آسمان سازد
رنگ نماند در لبش از نفس فسردگان باده هوا چو میخورد پا به رکاب میشود
گاه سخن سرودن از پوز ضرته صوتش هم ان ان است و فس فس فرمایش زبانی
بر صرع ستارگان دم صبح ماند نفس فسون گران را
اگر رستم ازین خونخوار گرداب من و کنج اطاق وفس فس خواب
دو ساعت گوش دادم در پس پی نمی آمد صدای فس فس وی
مزن دم که با ما نهای همنفس فسونم مدم زانکه با دست و بس
ببازی چنگ در زد سفله زاغی فسرد از فس فس ریحی چراغی