فرین

معنی کلمه فرین در لغت نامه دهخدا

فرین. [ ف َ ] ( ع اِ ) تابه سفالین که در وی نان پزند. ( منتهی الارب ). رجوع به فُرن شود.

معنی کلمه فرین در فرهنگ فارسی

تابه سفالین که در وی نان پزند

معنی کلمه فرین در فرهنگ اسم ها

اسم: فرین (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: farin) (فارسی: فَرين) (انگلیسی: farin)
معنی: ( به مجاز ) دارای شکوه و جلال، با شکوه، ( فر= شکوه و جلال، ین ( پسوند نسبت ) )، تابه ای از سفال برای پختن نان، ( فر = شکوه و جلال + ین ( پسوند نسبت ) )، شکوه مند

معنی کلمه فرین در ویکی واژه

دارای فرّ و شکوه، نام یکی از دختران اَشوزرتشت. ‎فرین: فر (نور ایزدی، جلال و شکوه) + ین نسبت مانند سیمین (نقره‌ای): سیم (نقره) + ین نسبت، مانند زرین (طلایی): زر (طلا) + ین نسبت،
به معنای مزیّن به فر ایزدی، دارای جلال و شکوه

جملاتی از کاربرد کلمه فرین

نظر کن که با صد هزاران کرامت گرفتار آن چشم سحرآفرینم
همی گفت کاینت چراغ جهان همی آفرین خواند اندر نهان
کی ابد آباد گشتی گر نبودی در ازل آفرینش را به خاک آستانت اتصال
همه آفرینش بدو خون گریست از آن جمله پیغمبر افزون گریست
بس است خاطر سحرآفرین تو را جامی چه حاجت است درین سحرت آفرین کسی
که ای پیر پاکیزه پاک دین اگر یار باشد جهان آفرین
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (۴) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (۵) ویل و نفرین بر آن نماز گران‌
به نام خداوند هوش آفرین دو گوش نصیحت نیوش آفرین
سیر نیم سیر نی از لب خندان تو ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو
بیامد بَر جم شه سرفراز ز دور آفرین کرد و بردش نماز