معنی کلمه فریمان در لغت نامه دهخدا
فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) شهر کوچکی است در مرکز بخش فریمان مشهد که تا پیش از 1313 هَ. ش. قریه بی اهمیتی بیش نبود و طوایف بربری و تیموری در آن ساکن بودند. رضاشاه از نظر موقعیت طبیعی این ناحیه بدان توجه کرد و موجبات آبادانی و شهرسازی درست را در آن فراهم ساخت و اکنون دارای ادارات و بناهای نوساز و خیابانهای متعدد است و در آن بندی ساخته شده که از طریق لوله کشی آب مشروب اهالی را تأمین میکند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) دهستان مرکزی بخش فریمان که دارای 121 آبادی و 5323 تن سکنه است و بند فریمان در این ده بنا شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهات استرآبادرستاق از بخش زیارت خواسته رود بوده است. ( ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 171 ).
فریمان. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد که دارای 196 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).