فریقین. [ ف َ ق َ ] ( ع اِ ) تثنیه فریق در حالت نصبی و جری. دو گروه. دو فریق. ( فرهنگ فارسی معین ). دو گروه متخاصم را در جنگ گویند : میان فریقین حربی عظیم قایم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || شیعه و سنی. || جن و انس. ( فرهنگ فارسی معین ) : اهل فریقین در تو خیره بمانند گر بروی در حسابگاه قیامت.سعدی.رجوع به فریق و فریقان شود.
معنی کلمه فریقین در فرهنگ معین
(فَ قَ ) [ ع . ] (اِ. ) تثنیة فریق . ۱ - دو گروه . ۲ - کنایه از: شیعه و سنی . ۳ - جن و انس .
معنی کلمه فریقین در فرهنگ عمید
۱. = فریق ۲. [مجاز] شیعه و سنی.
معنی کلمه فریقین در فرهنگ فارسی
( اسم ) تثنیه فریق ۱ - دو فریق دو گروه ۲ - شیعه و سنی ۳ - جن و انس .
معنی کلمه فریقین در دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] فَریْقَیْن یا فریقان به معنای دو فریق و دو گروه است. در کتاب های مسلمانان معمولا برای اشاره به دو مذهب اصلی دین اسلام یعنی شیعه و اهل سنت استفاده می شود. گاه نیز برای اشاره به جنیان و انسان ها به کار رفته است. [ویکی فقه] فریقین (ابهام زدایی). واژه فریقین در میان مسلمانان عمدتا اشاره به دو مذهب اصلی دین اسلام یعنی شیعه و اهل سنت دارد. همچنین فریقین در اشاره به انسان ها و جنیان نیز به کار رفته است: مذاهب اسلامی• شیعه، مسلمانان معتقد به خلافت و امامت بلافصل علی (علیه السلام)، پس از وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)• اهل سنت، مسلمانان معتقد به خلفای راشدین بعد از وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) اجنه و انسان ها• انسان، موجود قائم بر روی دو پا و دارای تکلیف• جن، یکی از موجودات خارجی، دارای جسم لطیف و دارای تکلیف ...
معنی کلمه فریقین در ویکی واژه
تثنیه فری دو گروه. کنایه از: شیعه و سنی. جن و پری.
جملاتی از کاربرد کلمه فریقین
یقصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی یعنی یقرءون علیکم آیات القرآن، «یُنْذِرُونَکُمْ» ای یخوّفونکم «اءَ یَوْمِکُمْ هذا»، و هو یوم القیامة، «لُوا» یعنی الفریقین من الجن و الانس «ِدْنا عَلی أَنْفُسِنا» ای اقررنا بالکفر، «غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ ای بالعدل فلا یقتضی التساوی بین الفریقین. و قیل بالحق یعنی للحق، ای لم یخلقه عبثا لکن للجزاء، ثم بیّنه، فقال: وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ من خیر او شر، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ای لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد علی سیآتهم.
و فی الجمله محبت خداوند تعالی مر بنده را آن است که: با وی نعمت بسیار کند و وی را اندر دنیا و عقبی ثواب دهد و از محل عقوبت ایمن گرداند و وی را از معصیت معصوم دارد و احوال رفیع و مقامات سنی وی را کرامت کند و سرش را از التفات به اغیار بگسلاند و عنایت ازلی را بدو پیونداند؛ تا از کل مجرد شود و مر طلب رضای وی را مفرد گردد و چون حق تعالی بندهای را بدین معانی مخصوص گرداند آن تخصیص ارادت وی را محبت نام کنند و این مذهب حارث محاسبی و جنید و جماعتی از مشایخ است، و فقهای فریقین و متکلمان سنت بیشتر هم بر ایناند. رضوانُ اللّه علیهم اجمعین.
کردن توحید را به سعی تو عقدی است از گهر و لعل بحر و کان فریقین
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا، قال ابن عباس: یرید من سبق الی الاسلام فهو افضل ممّن تخلّف عنه و لو بساعة، و قیل معناه: و لکلّ واحد من الفریقین المؤمنین و الکافرین درجات ای منازل و مراتب عند اللَّه یوم القیمة باعمالهم فیجازیهم علیها.
... «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» ای هو اعلم بالفریقین فهو یأمرک فیهما بما هو الصّلاح.
شعله سهمت بقرص نور سپردند تا ز نفس پخته گشت نان فریقین
خوانده بدم ملک را نشان جهانت خوانم از این پس فلک نشان فریقین
آنگاه از مرو رحلت کرد و به بغداد رفت و مدّتی در صحبت مشایخ ببود و به مکّه شد و چندگاه آنجا نیز مجاور بود و باز به مرو آمد؛ مردم شهر بدو تولّا کردند و وی را درس و مجالس نهادند و در آن وقت از مرو نیمی مردم متابع حدیث رفتندی و نیمی طریق رأی داشتندی، همچنان که امروز و وی را «رضیّ الفریقین» خوانند، به حکم آن که با هر یک از ایشان موافقت داشت؛ و هر دو فریق اندر وی دعوی کردند و وی در آنجا دو رباط کرد: یکی مر اهل حدیث را، و یکی مر اهل رأی را. و تا امروز آن هر دو رباط بر جای است بر آن قاعدهٔ اصل. و از آنجا به حجاز باز شد و مجاور نشست.