فریضت

معنی کلمه فریضت در فرهنگ معین

(فَ ضَ ) [ ع . فریضة ] (اِ. ) نک فریضه .

معنی کلمه فریضت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - واجب لازم ۲ - آنچه که خدا واجب کرده بر بنده از نماز و روزه و حج و خمس و زکات و غیره . جمع : فرائض ( فرایض )

معنی کلمه فریضت در ویکی واژه

فریضة
نک فریضه.

جملاتی از کاربرد کلمه فریضت

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... خلافست میان علماء دین که عمره واجب است یا سنت، و قول جدید شافعی آنست، و بیشتر علما بر آنند که واجب است همچون حج، از بهر آن که لفظ امر بر هر دو مطلق است و مقتضی امر وجوب است، یدلّ علیه ما روی زید بن ثابت مرفوعا ان الحج و العمرة فریضتان لا یضرک بایهما بدأت. و فی الکتاب الذی کتبه النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لعمرو بن حزم انّ العمرة هی الحج الاصغر و قال ابن عباس: و اللَّه ان العمرة لقرینة الحج فی کتاب اللَّه.
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ای: من یطع الرّسول فی سنّته، فقد أطاع اللَّه فی فریضته. رسول خدا (ص) چون به مدینه هجرت کرد گفت: «من احبّنی فقد احبّ اللَّه، و من اطاعنی فقد اطاع اللَّه»
قضای تهنیت فایت ار کسی کردست فریضتست بسر خدمت این قضا کردن
بر تو میمون وز تو مقبول بادا از خدای این فریضت را که برقانون سنت شدادا