فریادرسی

معنی کلمه فریادرسی در لغت نامه دهخدا

فریادرسی. [ ف َرْ یا رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) دستگیری و معاونت ودادرسی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فریاد رسیدن شود.

معنی کلمه فریادرسی در فرهنگ عمید

دادرسی، یاری، دستگیری.

معنی کلمه فریادرسی در فرهنگ فارسی

۱ - یاری مدد دستگیری ۲ - دادگری دادرسی .

جملاتی از کاربرد کلمه فریادرسی

نیست در عالم ایجاد چو فریادرسی تلخ صائب دهن از شکوه بیجا چه کنم؟
یونس ار چه از در عتاب بود ٭ اما فریادرسی فریاد خواه مولی را خواست.
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید
مستغرق بحر غصّه گشتم یارب فریاد رسم که نیست فریادرسی
بس آه زدیم چون فغانی فریادرسی نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست فریادرسی نماند ما را
گفتمش هست به فریاد ز دست دل خویش پا ز سر کرده به فریادرسی می‌آید
افسوس که جز ناله مرا همنفسی نیست فریاد که خون شد دل و فریادرسی نیست
از سر لطف به فریاد من مسکین رس چون ندارم به جهان غیر تو فریادرسی
من منتظرم نشسته بر راه امید فریادرسم که نیست فریادرسی