غم فزا
معنی کلمه غم فزا در فرهنگ معین
معنی کلمه غم فزا در فرهنگ عمید
معنی کلمه غم فزا در فرهنگ فارسی
معنی کلمه غم فزا در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه غم فزا
غم فزائی کرد اگر هجران شبی نیز روزی وصل غمخواری کند
آمد چو وقت رفتن، ازین باغ غم فزا بر پای نخل عمر کند آب تیشگی
اهل یثرب از صغیر و از کبیر از ندای غم فزای آن بشیر
قهر و لطف به گاه راحت و رنج غم فزاینده است و شادی سنج
خاک وطن کلیم زبس غم فزا شده است گل تا بود مقیم چمن وا نمی شود
خاموش «ترکیا» که از این نظم غم فزا اجزای آسمان شود از یک دگر جدا
بر لب آمد ز روز هجرم جان وز شب غم فزای تن کاهت
عدل عمر افزا و غم کاه است شاها دیرزی تا بوی مرطاغیانرا غم فزا و عمر کاه
درآن پر بلا پهنه ی غم فزای سراپرده ی شاه شد عرش سای
شبی چون هجر تو در غم فزائی شبی چون عیش من در عمر کاهی