فروگیر
معنی کلمه فروگیر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه فروگیر
دمه دم فروگیر چون چشم گرگ شده کار گرگینه دوزان بزرگ
گرز موی خامه شنگرفی جهد بر صفحه، زان نکتهای شیرین فروگیر و دهانش را بکش
به اول چکد قطره قطر از سحاب به آخر جهانی فروگیرد آب
آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور
دل بیخود از باده ازل میگفت خوش خوش این غزل گر می فروگیرد دمش این دم از این خوشتر زند
اگر زان سیب بن سیبی شکافم حوریی زاید که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد
ندارد دهر، جای دل فروگیر به از باغ جهانآرای کشمیر
بسا نحیف نهالا که گر نپیراییش فضای باغ فروگیرد از فروع و فنن
رنج فقدان او فروگیرد که به هر دم، به صد الم میرد
هین رخت فروگیر و بخوابان شتران را آخر بگشا چشم که در دست رضایی