فروگذاشت

معنی کلمه فروگذاشت در لغت نامه دهخدا

فروگذاشت. [ف ُ گ ُ ] ( مص مرکب مرخم ) فروگذاشتن. فروگذار کردن.
- فروگذاشت کردن ؛ نپرداختن به کاری و خودداری از انجام آن : فروگذاشت نمی کنم در باب او. ( تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگذاشتن شود.
|| ( اصطلاح موسیقی ) فروداشت. مقابل برداشت. رجوع به فروداشت شود.

معنی کلمه فروگذاشت در فرهنگ معین

( ~ . گُ ) (مص مر. ) ۱ - غفلت ، اهمال ، کوتاهی . ۲ - عفو، گذشت .

معنی کلمه فروگذاشت در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - غفلت قصور سستی ۲ - عفو گذشت اغماض .

معنی کلمه فروگذاشت در ویکی واژه

غفلت، اهمال، کوتاهی.
عفو، گذشت.

جملاتی از کاربرد کلمه فروگذاشت

مرزبان شرط احتیاط بجای آورد، و مقرر شد که زن ازان مبراست. کشتن او فروگذاشت و بفرمود تا بازدار را پیش آوردند. تازه درآمد که مگر خدمتی کرده است، بازی دردست گرفته. زن پرسید که:تو دیدی که من این کار می‌کردم؟ گفت:آری دیدم. بازی که در دست داشت بر روی او جست و چشمهاش برکند. زن گفت: زن گفت:سزای چشمی که نادیده را دیده پندارد اینست، و از عدل و رحمت آفریدگار جلت عظمته همین سزد.
دادم ندادیم چو دین بردی و داد خواستم وه که فروگذاشتی شیوه دین و داد را
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خدای را چیزی همی‌گویند که خویشتن را نپسندند، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهای ایشان دروغ سازد و گوید، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی‌» که ایشانراست نیکویی و صفت بهتری، «لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را آتش، «وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.
همچنین هرکه تخم ایمان درست در صحرای سینه بنهد و سینه از خار و اخلاق بد پاک بکند و به مواظبت بر طاعت درخت ایمان را آب دهد و چشم دارد از فضل خدای تعالی تا آفات دور دارد، تا به وقت مرگ همچنین بماند و ایمان به سلامت ببرد، این را امید گویند. و نشان این آن بود که در مستقبل به هرچه ممکن بود هیچ تقصیر نکند و تعهد بازنگیرد که فروگذاشت تعهد گشت از نومیدی بود نه از امید.
خوش آمدی و در خدمت و در هوای ما رنج بسیار دیدی. گفت: زندگانی خداوند دراز باد، همه تقصیر بوده است، امّا چون بر لفظ عالی سخن بر این جمله رفت، بنده قوی دل و زنده گشت. آلتونتاش، خوارزمشاه گفت: خداوند دور دست افتاده بود و دیر میرسید و شغل بسیار داشت، محال‌ بودی ولایتی بدان نامداری بدست آمده، آسان فروگذاشته آمدی. و ما بندگان را همه هوش و دل بخدمت وی بود تا امروز که سعادت آن بیافتیم. و بنده علی‌ رنج بسیار کشید تا خللی نیفتد و بنده هر چند دور بود، آنچه صلاح اندر آن بود می‌نبشت و امروز بحمد اللّه کارها یکرویه گشت بی آنکه چشم زخمی‌ افتاد و خداوند جوان است و بر جای پدر بنشست و مرادها حاصل گشت و روزگاری سخت دراز از جوانی و ملک برخورداری باشد. و هر چند بندگان شایسته بسیارند که دررسیده‌اند و نیز درخواهندرسیدن، اینجا پیری چند است فرسوده خدمت‌ سلطان محمود، اگر رأی عالی بیند، ایشان را نگاه داشته آید و دشمن کام گردانیده نشود که پیرایه ملک پیران باشند؛ و بنده این نه از بهر خود را میگوید که پیداست که بنده را مدّت‌ چند مانده است، امّا نصیحتی است که میکند، هر چند که خداوند بزرگ‌تر از آن است که او را به نصیحت بندگان حاجت آید، ولیکن تازنده است، شرط بندگی را در گفتن چنین سخنان بجای میآورد.
پس ثقت او بامانت شگال بیفروزد و زیادت اکرام و تربیت و معذرت و ملاطفت ارزانی داشت، و شگال را پیش خواند و گفت: این تهمت را موجب مزید ثقت و مزیت اعتماد باید پنداشت و تیمار کارها که بتو مفوض بوده ست برقرار معهود می‌داشت. شگال گفت:این چنین راست نیاید. ملک سوابق عهود را فروگذاشت و محال دشمنان را در ضمیر، مجال تمکن داد.
روز شنبه نیمه این ماه نامه غزنین رسید بگذشته شدن امیر سعید، رحمة اللّه علیه، و امیر فرودسرای بود و شراب میخورد، نامه بنهادند و زهره نداشتند که چنین خبری در میان شراب خوردن بدو رسانند، دیگر روز چون بر تخت بنشست، پیش تا بار بداد، ساخته بودند که این نامه خادمی پیش برد و بداد و بازگشت. امیر چون نامه بخواند، از تخت فرود آمد و آهی بکرد که آوازش فرود سرای بشنیدند و فرمود خادمان را که پیش رواق‌ که برداشته بودند فروگذاشتند و آواز آمد که امروز بار نیست.
حکایتِ شبِ هجران فروگذاشته بِهْ به شکرِ آن که برافکند پرده روزِ وصال
نقل است که یک روز به سر چاهی رسید. دلو فروگذاشت، پر زر برآمد. نگوسار کرد. بازفروگذاشت، پرمروارید برآمد. نگوسار کرد، وقتش خوش شد. گفت: الهی خزانه بر من عرضه می‌کنی، می‌دانم که تو قادری و دانی که بدین فریفته نشوم. آبم ده تا طهارت کنم.