فرومایه

معنی کلمه فرومایه در لغت نامه دهخدا

فرومایه. [ ف ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) بداصل. ( برهان ). آنکه تبار و نسب عالی ندارد. پست. وضیع. مقابل گرانمایه. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بجای هر گرانمایه فرومایه نشانیده.رودکی.فرومایه ای بود خسرو به نام
نه چیز و نه هوش و نه نام و نه کام.فردوسی.تهمتن مر آن رخش را تیز کرد
ز خون فرومایه پرهیز کرد.فردوسی.تا همی یابد در دولت شاه
بر بداندیش فرومایه ظفر.فرخی.همه شب با دل او بود پیکار
که تا کی زین فرومایه کشم بار.فخرالدین اسعد.فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد
که درد ازفرومایه بایدش خورد.اسدی.فرومایه را دور دار از برت
مکن آنکه ننگی شود گوهرت.اسدی.در کشاورز دین پیغمبر
این فرومایگان خس و خارند.ناصرخسرو.بفعل نکو جمله عاجز شدند
فرومایه دیوان ز پرمایه جم.ناصرخسرو.خدمتکار اگرچه فرومایه باشد از دفع مضرتی خالی نماند. ( کلیله و دمنه ).
گرانمایگان را درآرد شکست
فرومایگان را کند چیره دست.نظامی.چگونه ز دارا نشاندم غرور
چه کردم بجای فرومایه فور.نظامی.پسر کآن همه شوکت و پایه دید
پدر را بغایت فرومایه دید.سعدی.ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر.سعدی.مکن با فرومایه مردم نشست
چو کردی ز هیبت فروشوی دست.سعدی.- فرومایه وار. رجوع به مدخل فرومایه وار شود.
|| شخصی که کارهای دنی و سهل کند. || بی هنر. || فقیر. ( برهان ). کم مایه. ( یادداشت بخط مؤلف ) : من یک فرومایه بودم.اکنون به دولت خداوند پانصد هزار دینار دارم. ( نوروزنامه ). || کم ارزش. کم بها :
بیت فرومایه این منزحف
قافیه هرزه آن شایگان.خاقانی. || ساده وبی تکلف. بدون تشریفات :
بفرمود تا برگشادند راه
اگرچه فرومایه بد بارگاه.فردوسی.|| بی دانش. ( برهان ) : از چنین حکایات مردان را عزیمت قوی تر گردد و فرومایگان را درخورد مایه دهد. ( تاریخ بیهقی ). || بلایه. بدکاره. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه فرومایه در فرهنگ معین

( ~ . یِ ) (ص مر. ) ۱ - دون ، پست . ۲ - خسیس ، مفلس . ۳ - نادان ، بی هنر.

معنی کلمه فرومایه در فرهنگ عمید

۱. پست، ناکس، بدسرشت.
۲. [قدیمی] فقیر، مفلس.
۳. [قدیمی] بی فضل و هنر، نادان، کم مایه: ندهد هوشمند روشن رٲی / به فرومایه کارهای خطیر (سعدی: ۱۶۰ ).
۴. [قدیمی] بی ارزش: بیت فرومایهٴ این منزحف / قافیهٴ هرزۀ آن شایگان (خاقانی: ۳۴۳ ).

معنی کلمه فرومایه در فرهنگ فارسی

پست، ناکس، خسی ، مفلس، نادان، بی هنر، بدسرشت، خواروذلیلفرمایگی:پستی، خواری
۱ - دون پست سفله ۲ - خوار ذلیل حقیر ۳ - بی هنر بی دانش ۴ - مفلس تهیدست ۵ - بخیل خسیس جمع : فرومایگان

معنی کلمه فرومایه در ویکی واژه

دون، پست.
خسیس، مفلس.
نادان، بی هنر.

جملاتی از کاربرد کلمه فرومایه

به آدمی ی فرومایه دل مبند عرفی که این متاع زبون بازمانده ی یغماست
خدمت چون تو شاه شاه نژاد جز فرومایه‌ای نداد به باد
تاهمی یابد در دولت شاه بر بد اندیش فرومایه ظفر
بدو گفت کایشان فرومایه اند کنیزک تو رایند و کم سایه انئد
دو دیو فرومایه هر دو بلند بیاورد بر روی میدان فکند
تهمتن مران رخش را تیز کرد ز خون فرومایه پرهیز کرد
خوار کند صحبت نادان تو را همچو فرومایه تن خوار خویش
بکاهدش نزد سپاه آبروی فرومایه گستاخ گردد بروی
که مهر فرومایگان دشمنی است نگر تا که خشم فرومایه چیست
در ماه اوت ۲۰۱۳ انفجاری در جنوب بیروت و در محله‌ای شیعه‌نشین و تحت نفوذ حزب‌الله لبنان رخ داد که ۲۷ کشته بر جای گذاشته بود. همچنین یک هفته بعد دو انفجار دیگر در نزدیک دو مسجد در محلات سنی‌نشین لبنان (طرابلس) رخ داد و بیش از ۴۰ کشته بر جای گذاشت. در این رابطه شاخه شمال آفریقای القاعده گفت «به یقین می‌داند» که حزب‌الله مسئول حملات طرابلس است و گفته که «آن گروه فرومایه باید بداند که کیفر کارش را خواهد دید.» القاعده مغرب اسلامی در بیانیه خود گفت از حزب‌الله لبنان انتقام خواهد گرفت.
حساد فرومایه بسی داری و اشتر بیماری مرک از مگس مختصر آرد