فروشست
معنی کلمه فروشست در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه فروشست
گذشتی چون به طرف چشمه ساری به آب میفروشستی غباری
گل فروشست از سر خوبان باغ ابر کز چشمش جهان طوفان گرفت
فروشستی از چهره هر دم غبار به خونابه مردم اشکبار
فروشسته از اشک یاقوت خام ز زلف شب تیره کرده ظلام
چراغ دودهٔ خیرالبشرکه طاعت او ز لوح دهر فروشسته نقش عصیان را
زان سرخ مشکبو که توگویی به جام او رخسار و زلف خویش فروشسته حور عین
همه آتش دوزخ کردگار فروشست از ابر گوهرنثار
چون سرمه رازی را از دیده فروشستم تقدیر امم دیدم پنهان بکتاب اندر
ز دیوان فروشست عنوان گنج که نامش برآمد به دیوان رنج
در بند، شکم تهیست آن کس کز طبع چونی شکر فروشست