فروزش

معنی کلمه فروزش در لغت نامه دهخدا

فروزش. [ ف ُ زِ ] ( اِمص ) فروز. روشنی :
ز قیصر بپرسید و پوزش گرفت
بر آن رومیان بر فروزش گرفت.فردوسی.چو از تاج دارا فروزش گرفت
همای اندر آن کار پوزش گرفت.فردوسی.

معنی کلمه فروزش در فرهنگ معین

(فُ زِ ) (اِمص . ) روشنایی ، تابش .

معنی کلمه فروزش در فرهنگ عمید

افروزش، افروختگی، روشنایی، تابش.

معنی کلمه فروزش در فرهنگ فارسی

افروزش، افروختگی، روشنایی، تابش

معنی کلمه فروزش در فرهنگ اسم ها

اسم: فروزش (دختر) (فارسی) (تلفظ: foruzeš) (فارسی: فروزش) (انگلیسی: foruzesh)
معنی: فروز، روشنی

معنی کلمه فروزش در ویکی واژه

روشنایی، تابش.

جملاتی از کاربرد کلمه فروزش

شهریاری ‌که به مهر رخ جان‌افروزش هست خورشید فلک را صفت حربایی
خرمن من بود و خرمن سوز شوخی بود نیز گرمی خاصی که باشد شعله افروزش نبود
بدان رسیده که با رای گیتی‌ افروزش‌ به مهر و مه نبود احتیاج گیهان را
به‌روی عالم افروزش مزین شد وثاق من چنان چون حضرت‌ سلطان مزین شد به‌ زین‌الدین
ترک جهان‌فروزش گنجی ز نیمروزش موی طلسم‌سوزش مارِ مُسَلسَل از شب
افزون بر این سایت دانا علیه غلامعلی فروزش، مشاور وزیر اقتصاد و عضو پیشین هیئت مدیره بیمه ایران نیز این ادعا را مطرح کرد که او ۴۷۵ میلیون تومان وام با بهره پایین دریافت کرده‌است.
وز پی افروزش بزم جلالش دان و بس نورها کاین هفت شمع بی‌دخان افشانده‌اند
که هرچند من بیش پوزش کنم که این شیردل را فروزش کنم
ستایش نمودند و پوزش بسی بر آن چهره دلفروزش بسی
ز تاب لاله سیراب آتش افروزش گلاب دیده من آب ارغوان گردد
ز برق ذوالفقار عالم افروزش هویدا شد فروغ آتش لامع طلوع کوکب ثاقب