معنی کلمه فرور در لغت نامه دهخدا
فرور. [ ] ( اِخ ) جزیره ای است در جنوب ایران که محل صید مروارید است. ( از جغرافیای اقتصادی کیهان ص 37 ).
فرور. [ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در دوهزارگزی شمال خاوری گرمسار، سر راه شوسه طهران به سمنان در کناره راه آهن. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل و دارای 225 تن سکنه. از رودخانه حبله رود مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه ، بنشن ، انار، انجیر و انگور است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرور. [ ف َ / ف َرْرو ] ( ع ص ) گریزنده از مرد و پری و بره میش و بزغاله و گاوساله وحشی یا بره. و بزغاله نر. ( آنندراج ). گریزنده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فرورة شود.