فروبری

معنی کلمه فروبری در فرهنگستان زبان و ادب

{downcutting} [زمین شناسی] فرسایش رودخانه ای که در آن، جهت برش بستر به سمت پایین است

معنی کلمه فروبری در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:خوردن

جملاتی از کاربرد کلمه فروبری

بیار قد درازی که تا فروبریم قبا که پیش درازیش بسکلد زه ماه
در آتشم ار فروبری تو گر آه برآورم نه مردم
جز آنکه سر به چاه ملامت فروبریم حرفی به شکوه چون علی مرتضی زنیم
گر تو زبان بخایی و خونش فروبری در زیر پرده با تو بگویند ماجرا
خوی زمانه داری از آن هر زمان چنو صد را فروبری و یکی را برآوری
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
مرو زین خانه ای مجنون که خون گریی ز هجران خون چو دستی را فروبری عجایب نیست خون رفتن
اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش گذشته‌های قضا را ادا توانی کرد