فرو خوردن
معنی کلمه فرو خوردن در فرهنگ معین
معنی کلمه فرو خوردن در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] از میان برداشتن، نابود کردن.
معنی کلمه فرو خوردن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه فرو خوردن در ویکی واژه
مجازاً: تحمل کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه فرو خوردن
به نومیدی خوشم اهلی کزین تلخی فرو خوردن خوش آید دردمندان را حکایتهای شیرینم
به زور عقل توان خشم را فرو خوردن ز سحر نیست محابا عصای موسی را
راستی عقده گشاینده اسرار دل است شمع را حوصله گریه فرو خوردن نیست
از فرو خوردن سر شکم از اثر شد کامیاب اشک نیسان را گهر گرداند زندان صدف
و گفت: صبر فرو خوردن تلخیهاست وروی ترش ناکردن.
تا نپوشد روی خود را در دمت دم فرو خوردن بباید هر دمت
چند دندان تأمل به جگر افشردن؟ چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن
چنین گر، گریهٔ مستانه را خواهم فرو خوردن مرا از هر بُنِ مو، چشمهساری میشود پیدا
بر سر رحم آمد از ناله فرو خوردنم تیر نیفکنده ام کارگر افتاده است
و پسندیدهتر سیرتی ملوک را آنست که حکم خویش در حوادث عقل کل را سازند، و در هیچ وقت اخلاق خود را از لطفی بیضعف و عنفی خالی نگذارند، تا کارها میان خوف و رجا روان باشد. نه مخلصان نومید شوند و نه عاصیان دلیر گردند. یکی از مشایخ طریقت را پرسیدند که: و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس را معنی بگوی. پیر رحمة الله علیه جواب داد که «واضح آیت در شریعت مستوفی بیاوردهاند و بران مزید نیست، اما پیران طریقت رضوان الله علیهم چنین گفتهاند که: «خشم فرو خوردن آنستکه در عقوبت مبالغت نرود.» و بباید دانست که ایزد تعالی بندگان خویش را مکارم اخلاق آموخته است و بر عادات ستوده تحریض کرده، و هرکرا سعادت اصلی و عنایت ازلی یار و معین بوَد قبلهی دل و کعبهی جان وی احکام قرآن عظیم باشد.