فرو باریدن

معنی کلمه فرو باریدن در لغت نامه دهخدا

فروباریدن. [ ف ُ دَ ] ( مص مرکب ) ریختن.باریدن. فروریختن اشک و باران و جز آن :
گر هیچ سخن گویم با تو ز شکر خوشتر
صد کینه به دل گیری صد اشک فروباری.منوچهری.فروبارید بارانی ز گردون
چنانچون برگ گل بارد به گلشن.منوچهری.وز ابر جهان سرشک پرحکمت
بر کشت هش و خرد فروبارد.ناصرخسرو.ای حجت بسیارسخن دفتر پیش آر
وز نوک قلم در سخنهات فروبار.ناصرخسرو.بیای تا من و تو هر دو ای درخت خدای
ز بار خویش یکی چاشنی فروباریم.ناصرخسرو.مگر بر نوای چنان ناله ای
فروبارد از چشم من ژاله ای.نظامی.رجوع به فروریختن شود.

معنی کلمه فرو باریدن در فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص ل . ) ریختن .

معنی کلمه فرو باریدن در فرهنگ عمید

۱. باریدن.
۲. ریختن.

معنی کلمه فرو باریدن در فرهنگ فارسی

ریختن : باران گلوله بر سر ایشان فرو بارید . یا فرو باریدن گوهر ( گهر ) . ۱ - گوهر نثار کردن ۲ - خون گریستن .

جملاتی از کاربرد کلمه فرو باریدن

چندان بزاریدند و اشک از دیده فرو باریدند که آن حزن و آن اندوه بدرگاه نبوّت، ایشان را و سیلتی گشت، مصطفی ص ایشان را باز دید گفت: «تأهّبوا للخروج».