فرهیب

معنی کلمه فرهیب در فرهنگ فارسی

( اسم ) خدعه فریب .

معنی کلمه فرهیب در ویکی واژه

فریب، نیرنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه فرهیب

قوله تعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنی چشنده مرگست، وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ و مزدهای شما بتمامی بشما سپارند، یَوْمَ الْقِیامَةِ و این مزد شما را روز رستاخیز دهند، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ هر که را دور کنند از آتش، وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ و در بهشت در آرند، فَقَدْ فازَ پیروز آمد و رست، وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا و نیست زندگانی این جهانی، إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ (۱۸۵) مگر بر خورداری بفرهیب.
زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا الآیة... جای دیگر ازین گشاده‌تر گفت: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ شیطان بر ایشان آراست و بچشم ایشان نیکو نمود این زندگانی دنیا، که جز بساط لهو و لعب نیست، و جز متاع الغرور نیست روزی فراروزی بردن بفرهیب و برخورداری اندک، و بر آراست بر ایشان کردار بد ایشان، تا بر مؤمنان و بر درویشان سخریت و افسوس میدارند، و می‌خندند. کافران قریش بودند که بر درویشان صحابه چون بلال، و سلمان، و ابو الدرداء، و عبد اللَّه مسعود، و عمار یاسر، و خباب، و صهیب و ابن ام مکتوم می‌خندیدند، و بر طریق سخریّت میگفتند یکدیگر را: که در نگرید در کار محمد! که میگوید باین درویشان و گدایان که من کار جهان راست کنم، و عرب را بر شکنم، و قاعده دین نو نهم! آن گه گفتند اگر دین وی حق بودی سادات و اشراف قریش و برادران پس رو بودی، نه این گدایان و بی کسان!.
و قال تعالی وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. خود کردند و خون خود بدست خود ریختند و داغ حسرت بر جان خود نهادند، که قصد فرهیب حق داشتند. و سرانجام آن کار نشناختند. شوخی آمدی را چه پایانست، و بی شرمی وی را چه کرانست. تقصیر را روی بود و شوخی را روی نه، تقصیر از ضعف است و ضعف در خلقت آدمی، و شوخی ستیزست و ستیز نشان بیگانگی.
إِلَّا أَنْفُسَهُمْ مگر با تنهای خویش وَ ما یَشْعُرُونَ (۹) و نمیدانند که این فرهیب است که در آنند.
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا، بدانید که زندگانی این جهانی، لَعِبٌ وَ لَهْوٌ، بازی است و نابکاری، وَ زِینَةٌ، و آرایشی، وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ، و لا فی میان شما، وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، و نورد کردنی در سوزیان و فرزندان، کَمَثَلِ غَیْثٍ، راست برسان بارانی، أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ، که نیکو آمد و خوش بزرگران را نبات که از آن است، ثُمَّ یَهِیجُ، پس خشک گردد، فَتَراهُ مُصْفَرًّا، تا آن را بینی زرد گشته، ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً، پس کاه گردد، وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ، و آن جهان یا عذابی است سخت، وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ، یا مغفرت از خدای و خشنودی، وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ (۲۰) و نیست زندگانی این جهانی مگر روز فرا روز بردن بفرهیب.
ای خدای کریم مهربان، ای نامدار رهی دار نگهبان، عالم تویی باسرار بندگان، مطلع خودی بر دلهای دوستان، بار خدای همه بار خدایان، خداوند همه خداوندان، پیش از هر زمان و پیش از هر نشان، در ملک بی در بایست، ملکی در ذات بی هامانست، خداوندی پاک از دریافت چون، منزّه از گمان و پندار و ایدون، بیننده هر تاریک، داننده هر باریک، نزدیک‌تر از هر نزدیک، نزدیک است ببر، تا دوست از شادی شود مست، دور است بقدر تا دشمن نداند که هست، از دوست بجنایت نبرد که بردبار است و وفادار، از دشمن بخدمت فرهیب نگیرد که جبّار است و کردگار، نه عدل وی را چرا پیدا، نه فضل وی را منتهی پدید، نه عدل وی را درمان، نه فضل وی را کران، عدل پیش فضل خاموش، و فضل را حلقه وصال در گوش، نبینی که عدل نهانست و فضل پیدا، تا دشمن مغرور است و دوست شیدا، خداوندا آرام دل غریبانی، یادگار جان عارفانی، زندگانی جان و آیین زبانی، بخود از خود ترجمانی، بحقّ‌ تو بر تو که ما را بوصال خود رسانی.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا هم چنان کردیم لِکُلِّ نَبِیٍّ هر پیغامبری را عَدُوًّا دشمنانی شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ شوخان و ناپاکان آدمی و پری یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی‌ بَعْضٍ فرا تن یکدیگر میدهند زُخْرُفَ الْقَوْلِ آرایش سخن غُرُوراً بفرهیب وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خواستی خداوند تو ما فَعَلُوهُ آنچه دشمنان وی کردند هرگز نکردندی فَذَرْهُمْ گذار ایشان را وَ ما یَفْتَرُونَ (۱۱۲) و آن دروغها که می‌ساختند.
این سخن رب العزة می‌گوید با مصطفی (ص) که: ای محمد! زندگانی دنیا و دوستی دنیا ایشان را فرهیفته کرد، و از دین اسلام برگردانید، تا از سر فرهیب بآخرت آمدند، و بر خویشتن گواهی دادند که: در دنیا کافر بودند. و این آن گه باشد که جوارح ایشان بسخن آید، و بشرک ایشان گواهی دهد.
فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ فرو هشت ایشان را از بالای بهشت در زمین بفرهیب فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ چون بچشیدند از درخت بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما پدید آمد ایشان را عورتهای ایشان وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ و در ایستادند و بر هم می‌نهادند بر عورت خویش از برگ درخت بهشت وَ ناداهُما رَبُّهُما باز خواند اللَّه ایشان را: أَ لَمْ أَنْهَکُما نه شما را باز زدم عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ از آن یک درخت وَ أَقُلْ لَکُما و گفتم شما را إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ (۲۲) که دیو شما را دشمنی است آشکارا؟!
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و مؤمنانرا می‌فرهیبند یعنی میگویند با مؤمنان که انّا معکم و علی دینکم.