فرمانی

معنی کلمه فرمانی در لغت نامه دهخدا

فرمانی. [ ف َ] ( ص نسبی ) به فرمان. مطیع. فرمان بردار :
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.ناصرخسرو.

معنی کلمه فرمانی در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . ) فرمانبر، مطیع .

معنی کلمه فرمانی در فرهنگ فارسی

به فرمان . مطیع

معنی کلمه فرمانی در ویکی واژه

فرمانبر، مطی

جملاتی از کاربرد کلمه فرمانی

نه داد از دین آن آگه نه دین را داد این در خور چه منبر یا چه اورنگی چه فتوی یا چه فرمانی
حسین ار بنده فرمان شوی سلطان عشقش را سلاطین جهان الحق کنندت بنده فرمانی
فِیها یُفْرَقُ درین شب حکم کنند و بر جای خویش بنهند، کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (۴) هر فرمانی نیکو و کاری راست.
من که باشم تا به خون من بیالایی تو دست این به دست من برآید گر تو فرمانی دهی
بفرما آن که فرمانی دهندت ترا ملک سلیمانی دهندت
مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند
مطلب گرچه جزم فرمانی پیکی از مقعدان زندانی
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا این در شأن ابو قیس آمد، صرمة بن انس بن صرمة که همه روز در کار بود بکشاورزی و روزه داشت، چون شب در آمد اهل وی خواست که طعامکی گرم از بهر وی بسازد، چون آن طعامک بساخت، ابو قیس از ماندگی در خواب شده بود، چون بیدار شد گفت: نخورم که مخالفت شرع باشد و نافرمانی حق، پس روزه در روزه پیوست و در نیمه روز بی طاقت شد، چنانک بیهوش گشت. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم چون او را چنان رنجور دید، گفت چه رسید ترا؟ ابو قیس قصه خویش بگفت، رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پاره در گرفت، در حال آیت آمد وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا ای اللّیل کله.
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ و هر که سبک آمد از نافرمانی ترازوی وی فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان زیان زدگان‌اند از خویشتن درماندگان بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ (۹) بآنچه بر خویشتن ستم میکردند که بسخنان ما می‌کافر شدند.
در حق خود هم ز حق تشریف او چون می‌رسد هر زمان از حضرت سلطانت فرمانی دگر