فرمان بردن. [ ف َ ب ُ دَ ]( مص مرکب ) اطاعت فرمان کردن. مطیع شدن : چنین خود کی اندرخورد با خرد که مر خاک را باد فرمان برد.فردوسی.من به پاداش این خبر که بداد بردم او را بدین سخن فرمان.فرخی.تو را فرمان چگونه برد خواهد شهر، یا برزن چو جان تو تو را خودمی نخواهد برد و تن فرمان.ناصرخسرو.گفت قدری هیزم به نام من بر سر پشته بنهیدتا درمان این کنم. گفتند: فرمان بریم. ( قصص الانبیاء ). قوم ثمود فرمان نبردند و او را برنجانیدند. ( قصص الانبیاء ). فرمان برمت به هرچه گویی جان بر لب و گوش بر خطاب است.سعدی.گر به داغت می کشد فرمان ببر ور به دردت می کشد درمان مجوی.سعدی.گرت دوست بایدکز او برخوری نباید که فرمان دشمن بری.سعدی ( بوستان ).عاملان مأمون را فرمان نمی بردند. ( تاریخ قم ). رجوع به فرمان شود.
معنی کلمه فرمان بردن در فرهنگ معین
( ~ . بُ دَ ) (مص ل . ) اطاعت کردن ، انقیاد نمودن .
معنی کلمه فرمان بردن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) اطاعت کردن انقیاد نمودن .
معنی کلمه فرمان بردن در ویکی واژه
اطاعت کردن، انقیاد نمودن.
جملاتی از کاربرد کلمه فرمان بردن
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله. ای دوستان خدای تعالی به تقوا می فرماید و نشان دوستی فرمان بردن است، تو که دعوی دوستی خدای عز و جل کنی پرهیزگاری کن چنان که فرموده است. نکنی دعوی بیبیّنت آورده باشی ترسم که ثابت نشود.
به فرمان بردن اندر شرع مامور به فرمان دادن اندر حکم آمر
گفتمش ای مرد این مردانگیست این نه فرمان بردن این دیوانگیست
از شهیدان تو فرمان بردن و جان باختن وز تو کردن گوی سرشان را و چوگان باختن
مرتعش گوید چندین حجّ کردم بر تجرید، مرا پیدا گشت که آن همه حظّ نفس بوده است از آنک مادرم روزی گفت سبوئی آب برکش، بر من گران بود، دانستم که فرمان بردن نفس از آن حجّ ها به حظ و شُرب بودست نفس را که اگر از نفس فانی بودمی آنچه حقّ شرع بودی بر من گران نیامدی.
و در جمله بباید دانست که مقصود از قرآن، خواندن وی نیست، بلکه مقصود کارکردن به وی است و خواندن برای یاد داشتن می باید و یادداشتن برای فرمان بردن کسی که فرمان نبرد و می خواند چون بنده ای بود که نامه خداوند وی به وی رسد و وی را کارها فرموده بود و وی بنشیند و به الحان نامه را می خواند و حرف درست می کند و از فرمان هیچ به جای نیارد، بی شک مستحق مشقت و عقوبت گردد.
توبه کردم تا به روز مردنم نیست کار الا که فرمان بردنم
گفت فرمان بردنِ این شه مرا برتر از ماهی بود تا مه مرا
فضیل را پرسیدند از تواضع گفت حق را فروتنی کردن و فرمان بردن و از هر که حق گوید فرا پذیرفتن.
و خشوع فرمان بردن حق بود و تواضع گردن نهادن حق را و بر حکم او اعتراض ناکردن.