معنی کلمه فرقدان در لغت نامه دهخدا
شده شعریانش چو دو چشم مجنون
شده فرقدانش چودو خد لیلی.منوچهری.که داند از مناطیقی که تا چیست
سماک و فرقدان و قطب و محور.ناصرخسرو.زیوری آورده ام بهر عروسان بصر
گویی از شعری شعار فرقدان آورده ام.خاقانی.خسرو مشرق جلال الدین خلیفه ی ْ ذوالجلال
کاختران بر فرق قدرش فرقدان افشانده اند.خاقانی.آسمان ستر و ستاره رفعت است
رفعتش بر فرقدان خواهم گزید.خاقانی.گر تاختن به لشکر سیاره آورد
از هم بیوفتند ثریا و فرقدان.سعدی.رجوع به فرقد و فرقدین شود.