فرسخ

معنی کلمه فرسخ در لغت نامه دهخدا

فرسخ. [ ف َ س َ ] ( ع اِ ) آرامش. ( منتهی الارب ).سکون. ( از اقرب الموارد ). || آسایش. ( منتهی الارب ). راحة. ( از اقرب الموارد ). || ساعت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رخنه و شکاف. ( منتهی الارب ). فرجه. ( از اقرب الموارد ). || چیز بی رخنه. ( منتهی الارب ). چیزی که در آن رخنه نیست. ( از اقرب الموارد ). || مدت دراز. ( منتهی الارب ). زمان دراز. ( اقرب الموارد ). || میان حرکت و سکون. ( منتهی الارب ). فاصله آرامش و حرکت. ( از اقرب الموارد ). || چیز بسیار که منقطع و سپری نگردد. ( منتهی الارب ). چیز دائم و کثیری که منقطع نشود ج ، فراسخ. ( اقرب الموارد ).
فرسخ. [ ف َ س َ ] ( معرب ، اِ ) فرسنگ. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرسنگ و آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود.ج ، فراسخ. ( منتهی الارب ). سه میل هاشمی است و گویند دوازده هزار ذراع است. ( از اقرب الموارد ). عبارت است از اندازه سه میل. و فرسخ بر سه نوع است : فرسخ طولی که آن را فرسخ خطی نیز گویند و عبارت است از دوازده هزار ذراع طولی و برخی هم گفته اند از هیجده هزار ذراع ولی قول اول مشهور است. دوم فرسخ سطحی و آن مربع طولی است. و فرسخ جسمی و آن مکعب فرسخ طولی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر فرسخی صدوپنجاه اشل است. ( تاریخ قم ص 108 ). فرسخ نام بیست وپنج تیر پرتاب است. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرسخ هندی هشت میل است. ( نخبةالدهر ). بنا بر آنچه در عرف عام و در اصطلاح رایج جغرافیایی امروز از فرسخ و فرسنگ مستفاد میشود برابر باشش هزار گز یا شش کیلومتر است. رجوع به فرسنگ شود.

معنی کلمه فرسخ در فرهنگ معین

(فَ رْ سَ ) [ معر. ] (اِ. ) نک فرسنگ .

معنی کلمه فرسخ در فرهنگ عمید

واحد اندازه گیری مسافت، تقریباً برابر با ۶ کیلومتر.

معنی کلمه فرسخ در فرهنگ فارسی

معرب فرسنگ، درن داعراب معادل سه میل یا۱۲٠٠٠ذراع
۱ - واحد مسافت : الف - نزد مسلمانان ۱۲٠٠٠ ذراع و آن معادل سه میل یا دوازده هزار گز بود . ب - نزد اعراب معادل ۵۹۱۹ متر بود . جمع : فراسخ .
آرامش . سکون

معنی کلمه فرسخ در دانشنامه آزاد فارسی

فَرسَخ
(یا: فرسنگ؛ پرسنگ) از مقیاس های قدیمی سنجش طول در ایران به گفتۀ شاردن، هرودوت و سایر مورخین یونانی آن را به صورت «پاراسنگه» ذکر کرده اند. برخی آن را کوتاه شدۀ پاره سنگ دانسته اند. در هر صورت فرسنگ مسافتی تقریبی است که شخصی پیاده در مدت یک ساعت می تواند آن را طی کند. این واحد احتمالاً در دورۀ پادشاهی ساسانیان به مقیاسی معیارین برای سنجش فاصله تبدیل شده است. به تعبیر علمی دانشمندان، یک فرسخ طول یک بیست و پنجم درجه از طول خط استوا و برحسب واحدهای سامانۀ متری (به نظر حسین منجم) ۹۵۲.۳۸متر است. فرسخ شرعی را برابر با ۳ میل عربی و هر میل را ۱,۰۰۰ باع در نظر می گرفتند. با توجه به این که هر باع ۴ ذراع شرعی و هر ذراع شرعی۴۹.۸۷۵ سانتی متر است، هر فرسخ شرعی معادل ۵۹۸۵ متر خواهد بود. فرسخ شرعی همان مبنای احکام قصر یا کوتاه خواندن نماز و یا شکستن روزۀ مسلمانان است، بدین ترتیب که اگر مسافت رفت و برگشت شخص در یک روز از محل سکونت او بیش از ۸ فرسخ شرعی باشد، نماز را شکسته می خواند و روزه را باز می کند.

معنی کلمه فرسخ در ویکی واژه

از ایرانی میانه شمال غربی frasax*، از مادی.
نک فرسنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه فرسخ

به کوه از پشت پا نه دل بپرداخت به یک انگشت چ ل فرسخ در انداخت
به بوی منزل یار از دو کون بگذشتم هزار فرسخ به منزل است هنوز
قفس تن من از بس که بمرغ جان بود تنگ بپرد هزار فرسخ گر ازین قفس برآید
مسعودی ساخت دژی بسیار بلند در قبق که پلی داشته که دو گردنه را به هم پیوند می‌داده، از کارهای اسفندیار دانسته است. حمزه اصفهانی می‌گوید که اسفندیار سدی در برابر ترک‌ها در بیست فرسخی سمرقند ساخته است.
رهروی راه عشق بر تو شمارم که چیست گام بفرسخ زدن پاس قدم داشتن
«در سه فرسخی قشلاق، آرادان است که تلگراف خانه دارد. از آرادان تا پاده سه مایل انگلیسی است و از پاده الی دهنمک آب ندارد و نه مایل و ربع انگلیسی، مسافت دارد».
چو فرسخ برفتند از آن راه پنج ز گرما کشیدند بسیار رنج
ارواح شما حیران در عالم برزخ بود از جان شما تا تن هفتاد و دو فرسخ بود
مرا به جان تو نزدیک‌تر ز جان و دلی کنند دورم اگر از برت دو صد فرسخ
ورا چار فرسنگ بالا بود یکی فرسخش نیز پنها بود
بود چار فرسخ ورا پر و بال نباشد به گیتی ورا کس همال
۲- کوه کلاه قاضی در یک فرسخی واقع شده. قنات ناصری از کنار این کوه جاری است. کوه خضر- کوه دو برادران نیز از این سری کوه‌ها هستند.
سرانجام در نبرد خازر در سال ۶۶ یا ۶۷ هجری در جنگ با سپاه مختار ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر در ۵ فرسخی شمال موصل، امویان شکست خوردند و عبیدالله بن زیاد کشته شد. ابراهیم اشتر نیز طبق توافقش با مختار، حکومت موصل را بدست گرفت.
و طشک نام دهی است از توابع آن و این قصبه در جانب مشرقی شیراز به مسافت ۲۳ فرسخ است و خانه‌های آن را از خشت خام و گل و چوب ساخته‌اند و شماره آنها نزدیک به ۲۵۰ درب خانه است و این بلوک مشتمل بر ۸ قریه آباد است.»
چار فرسخ مانده تا نزدیک شاه محشری بد، هر طرف کردم نگاه
آقا حسن یک اندیس فلزی است که در حوالی شهر چهار فرسخ استان خراسان قرار دارد و مادهٔ معدنی موجود در آن، مس است.سنگ میزبان این اندیس داسیت است در این اندیس، پاراژنز‌های گوتیت، لیمونیت، روتیل یافت می‌شوند.
آسبادهای چهارفرسخیا آسیاب بادی چهارفرسخ مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان نهبندان، روستای چهار فرسخ واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ با شمارهٔ ثبت ۳۴۶۵ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.
اسحاق آباد. [اِ] (اِخ) از بلوکات ولایت نیشابور خراسان، عدهٔ قراء ۲۰، مساحت ۴ فرسخ، مرکز اسحاق آباد، حد شمالی زبرخان، شرقی جلگهٔ رخ، جنوبی جلگهٔ رخ و حدّ غربی عشق آباد. و آن در دو فرسخی میانهٔ جنوب و مغرب آباده است. (فارسنامه). و رجوع به حبیب السیر جزو ۴ از ج ۲ ص ۱۵۹ شود.
در فارسنامه ابن‌بلخی درج است که: «مالیات جهرم در آل بویه، حقوق ولیعهد شدی.» به استناد نوشته‌های استخری، ابن بلخی و حمد اله مستوفی، جهرم قلعه‌ای بزرگ معروف به خورشه و خورشاه داشت که فاصله آن تا شهر پنج فرسخ بود. بانی این قلعه خورشه، عامل خلفای بنی امیه در جهرم بود که بعدها به همت خواجه نظام‌الملک و وزیر مشهور سلجوقیان تعمیر و مرمت شد.