فرساد

معنی کلمه فرساد در لغت نامه دهخدا

فرساد. [ ف َ ] ( ص ) حکیم و دانشمند را گویند. ( برهان ) . دانا و دانشمند و حکیم و عاقل. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) نام درختی است که آن را توت گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرصاد شود.

معنی کلمه فرساد در فرهنگ فارسی

حکیم و دانشمند را گویند نام درختی است که آن را توت گویند .

معنی کلمه فرساد در فرهنگ اسم ها

اسم: فرساد (پسر) (فارسی) (تلفظ: farsād) (فارسی: فَرساد) (انگلیسی: farsad)
معنی: حکیم، دانشمند، دانا، عاقل، نام درختی ( توت )، [از برساخته های دساتیر ـ برهان چ، معین]، ( از برساخته های دساتیر ـ برهان چ معین )

جملاتی از کاربرد کلمه فرساد

«فرساد» عدالت و سخا شد «رزواس » میدان تو سخن چینی و غیبت «پرتاس »
حکیمی پس از پایان جنگ جهانی اول و تأسیس جامعه ملل در ژنو، کارمند هیئت ایرانی در جامعه ملل شد اما پس از مدت کوتاهی استعفا داد و به استخدام جامعه ملل درآمد. در آن سال‌ها سید حسن تقی‌زاده گاهنامه کاوه را در آلمان منتشر می‌کرد و حکیمی نیز مقالاتی با نام مستعار منوچهر فرساد در کاوه می‌نوشت اما پس از مدتی به عللی نامعلوم، رابطه‌اش با تقی‌زاده به هم خورد.
جمله فرسادان در اینجا ابلهند عارفان سرگشته اند و والهند
تعالی الله از اینکاخ فلک فرساد بیناش که سر بر اوج او ادنی زند قوسین ایوانش