فرزین بند

معنی کلمه فرزین بند در فرهنگ معین

( ~ . بَ ) (اِ. ) مهره ای که پشتیبان وزیر (فرزین ) باشد.

معنی کلمه فرزین بند در فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی از منصوبه های شطرنج .

معنی کلمه فرزین بند در ویکی واژه

مهره‌ای که پشتیبان وزیر (فرزین)
باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه فرزین بند

هزاران شکر آن شه را که فرزین بند او گشتی هزاران منت آن می را که از وی در خماری تو
بیش از آن کرده بود فرزین بند که بر آن قلعه بر شوم به کمند
پیاده گشته و رخ زرد ماندند ز فرزین بند شاهان بقایی
رخ نهادیم در آن عرصه که فرزین بندیم شاه‌رخ زد غم او چاره به جز مات نبود
باد فرزین عز و عمرت را از پیاده دوام فرزین بند
گر نه فرزین بند انصافت بدی لعب فنا آسمان را شاه رخ دادی زمین را شاه مات
بر اسب پیلتن روزی که رخ سوی مصاف آرد بفرزین بند تدبیرش بگیرد شاهرا بیدق
بی رخت شد جان بفرزین بند هجران مبتلا گر بوصلی در نیابی مات گردد شاه من
رخ خوبان روحانی که هر شاهی که دید آن را ز فرزین بند سوداها ز اسب خود پیادستی
ز فرزین بند آن رخ من چه شهماتم چه شهماتم مکن ای شه مکافاتم مکن ای شه مکافاتم