فرتوتی

معنی کلمه فرتوتی در لغت نامه دهخدا

فرتوتی. [ ف َ ] ( حامص )پیری و خرافت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرتوت شود.

معنی کلمه فرتوتی در فرهنگ عمید

پیری و ازکارافتادگی.

معنی کلمه فرتوتی در فرهنگ فارسی

پیری و خرافت

جملاتی از کاربرد کلمه فرتوتی

این اسب که چون خواجه ما فرتوتیست بر اسب نشسته خواجه بس مبهوتیست
سبب اینست مرگ و مردان را ضغف و فرتوتی و فسردن را
ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا با قامت فرتوتی و با قوت برنا
به خدمت بود فرتوتی کهنسال چو گردون در جهان سوزی شده زال