فربهی

معنی کلمه فربهی در لغت نامه دهخدا

فربهی. [ف َ ب ِ ] ( حامص ) مقابل لاغری. ( آنندراج ) :
تنت یافت آماس و تو ز ابلهی
همی گیری آماس را فربهی.اسدی.لیکن از راه عقل ، هشیاران
بشناسند فربهی ز آماس.ناصرخسرو.چرب زبان گشتم از آن فربهی
طبع ز شادی پر و از غم تهی.نظامی.چوگاو ار همی بایدت فربهی
چو خر تن به جور کسان دردهی.سعدی.مکن صبر بر عامل ظلم دوست
که از فربهی بایدش کند پوست.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه فربهی در فرهنگ معین

(فَ بِ ) (حامص . ) چاقی . مق لاغری .

معنی کلمه فربهی در فرهنگ عمید

چاقی.

معنی کلمه فربهی در فرهنگ فارسی

چاقی سمن مقابل لاغری .

معنی کلمه فربهی در ویکی واژه

چاقی. مق لاغ

جملاتی از کاربرد کلمه فربهی

عشق با فربهی نیآید راست این سخن را تو گوش دار از من
گردد پیدا ز پهلوی او از فربهی استخوان پهلو
سراها چو دست گدا شد تهی بود لاغری آخر فربهی
چند در بند فربهی باشی؟ پر مشو کز هنر تهی باشی
بیم آن از تنش کند هردم همچو آماس، فربهی را کم
از فربهی و لاغری رنج و صبر من نسبت همی کنند سرین و میان تو
خویش را از علی گرفته قیاس فرق ننهاده فربهی ز آماس
ز کیسه به چربی برد بند را دهد فربهی لاغری چند را
همچو امید زیاد خویش و چون لطف کمت بی تو درد فربهی داریم و، صبر لاغری
چو گاو ار همی بایدت فربهی چو خر تن به جور کسان در دهی