فراموشکاری

معنی کلمه فراموشکاری در لغت نامه دهخدا

فراموشکاری. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) نسیان. از یاد بردن. سؤحافظه. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
ز پیری دگرگون شود رای نغز
فراموشکاری درآید به مغز.نظامی.و رجوع به فراموشکار و فرامشتکاری شود.

معنی کلمه فراموشکاری در فرهنگ فارسی

عمل و حالت فراموشکار نسیان فراموشی

جملاتی از کاربرد کلمه فراموشکاری

در آن نامه کآورده بود، از تو، دیدم؛ بعذر فراموشکاری محمد
مدتی است که خامة عنبرین شمامه وقایع نگار بلاغت شعار، رسم فراموشکاری پیش گرفته، یاد یاران قدیم و مخلصان صافی چنان نمیکند. یاد یاران یار را ممنون کند، میمون بود پینکی سحرهای رمضان است که خبط و خطا در تحریرات میشود رحم الله الجلایر.
رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا معنی آنست که رسول و مؤمنان گفتند رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا این دعا و هر چه درین دعوات است تا آخر سورت مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خواسته است شب معراج، پس این امت را بدادند و در آموختند که چنین گوئید و چنین خواهید، لا تُؤاخِذْنا مگیر ما را اگر فراموش کنیم یا بی قصد چیزی کنیم، ما را بفراموشکاری و بخطا مگیر، مؤاخذت اینجا از یکی است یعنی از اللَّه، همچون لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ یعنی لا یأخذکم اللَّه، و یقال قاتلهم اللَّه ای قتلهم اللَّه. و عرب مفاعلت از یک تن روا دارند، چنانک شاعر گفت: