فرامشت. [ ف َ م ُ ] ( اِ ) به معنی فراموش است که از یاد رفتن باشد. ( برهان ). فراموش. فرامش : چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت.ناصرخسرو.ترکیب ها: - فرامشت کار. فرامشتکاری. فرامشت کردن. فرامشتی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامش شود. فرامشت. [ ف َ م ُ ] ( اِ مرکب ) آنچه کسی در دست گیرد. ( برهان ). از: فرا ( پیشوند ) + مشت.