فراشتن

معنی کلمه فراشتن در لغت نامه دهخدا

فراشتن. [ ف َ ت َ ] ( مص ) مخفف افراشتن که به معنی بلند کردن و بالا بردن باشد. ( برهان ) :
از آبنوس دری اندر او فراشته بود
به جای آهن ، سیمین همه بش و مسمار.ابوالمؤید بلخی.فراشته به هنر نام خویش و نام پدر
گذاشته ز قدر قدر خویش و قدر تبار.فرخی.- برفراشتن ؛ بلند کردن. افراشتن :
ای روی داده صحبت دنیا را
شادان و برفراشته آوا را.ناصرخسرو.رجوع به فراختن و افراختن و افراشتن شود.

معنی کلمه فراشتن در فرهنگ معین

(فَ تَ ) (مص م . ) افراشتن .

معنی کلمه فراشتن در فرهنگ عمید

= افراشتن

معنی کلمه فراشتن در ویکی واژه

افراشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه فراشتن

ای که در ظل لوای تو کند گردون جای نوبت رایت اسلام بر افراشتن است
تا کمان آسمان در زه بود تقدیر را از تهی مغزی است گردن چون هدف افراشتن
به صد مردش از جای برداشتند ز هامون به گردون برافراشتند
به کین چون دلیران برافراشتند ازیشان یکی زنده نگذاشتند
ز یکدیگران روی برگاشتند به خورشید نعره بر افراشتند
سپه یکسره نعره برداشتند سنانها به ابر اندر افراشتند
همه بادبان ها برافراشتند به دمّ گریزنده برداشتند
نیست آسان زیر کوه درد قد افراشتن چون کمان در سینه من ناوک او خانه کرد
بررسی رخدادهای دیپلماتیک و بین‌المللی همچون افراشتن پرچم در سفارتخانه‌های ایران، سفرهای خارجی شاهان قاجار و نمایشگاه‌های بین‌المللی می‌توانند به روشن‌تر شدن طرح پرچم ایران در آن روزگار کمک کنند.[نیازمند منبع]
بدو چهارصد تیغ افراشتند به گردون همی نعره بگذاشتند
بفرمود تا سرش برداشتند به نیزه به ابر اندر افراشتند