فراز کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نزدیک کردن. پیش آوردن : دست فراز کردو قبضه ای از خاک برگرفت. ( قصص الانبیاء ). بهاءالدوله سر به طایع فراز کرد یعنی در گوش سخنی میگویم و پس گوشش به دندان برکند. ( مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراز آوردن شود. || بستن : مهر و کینش مثل دو دربانند در دولت کنند باز و فراز.فرخی سیستانی.دیده از دنیا فراز می کنی ، ایشان را چیزی بگذار. ( تذکرةالاولیاء عطار ). به روی خود در طَمّاع باز نتوان کرد چو باز شد به درشتی فراز نتوان کرد.سعدی.حضورمجلس انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.حافظ.رجوع به فراز شود.
معنی کلمه فراز کردن در فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - باز کردن . ۲ - بستن . ۳ - نزدیک کردن . ۴ - پیش آوردن ، پیش بردن . ۵ - ساختن .
معنی کلمه فراز کردن در فرهنگ فارسی
۱ - باز کردن ( در و مانند آن ) گشادن گشودن ۲ - بستن ( در و مانند آن ) مسدود کردن ( از اضداد ) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید . ( حافظ ) ۳ - نزدیک کردن ۴ - پیش آوردن پیش بردن ۵ - بنا کردن .
معنی کلمه فراز کردن در ویکی واژه
باز کردن. بستن. نزدیک کردن. پیش آوردن، پیش بردن. ساختن.
جملاتی از کاربرد کلمه فراز کردن
شیخ الاسلام گفت: کی قبول و صحبت، پس عیب دیدن درست آید که آدمی مجری عیب است، چون بهتر قبول افتد و بهتر و نکوئی صحبت پیوندی، چون عیب پدید آید صحبت ببری، آن نه صحبت است. صحبت پس شناخت عیب است مگر عیب که دینی باشد و بدعتی، که آن جز باشد که چشم بران فراز کردن مداهنت بود و مخنثی مگر بضرورت اما عیب که نه در دیانت و بدعت بود جرم باشد، و آدمی نه معصومست، از وی عیب آید و جرم که آدمی کفور و جهول و ظلوم است. شافعی گوید: که نه دوست تو بود کی باو مدارا باید کرد.
بسؤال بوسه از ما چه کنی به خواب چشمان در منعمان نشاید بگدا فراز کردن
یک روز شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در نشابور مجلس میگفت، خواجه بوعلی سینا از در خانقاه شیخ درآمد و ایشان هر دو پیش ازین یکدیگر را ندیده بودند اگرچه میان ایشان مکاتبه رفته بود. چون بوعلی از در درآمد شیخ روی بوی کرد و گفت حکمت دانی آمد. خواجه بوعلی درآمد و بنشست، شیخ با سر سخن رفت و مجلس تمام کرد و در خانه رفت، بوعلی سینا با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و با یکدیگر سه شبانروز بخلوت سخن گفتند بعد سه شبانروز خواجه بوعلی سینا برفت شاگردان او سؤال کردند کی شیخ را چگونه یافتی؟ گفت هرچ من میدانم او میبیند، و مریدان از شیخ سؤال کردند کی ای شیخ بوعلی را چگونه یافتی؟ گفت هرچ ما میبینیم او میداند و بوعلی سینا را در حقّ شیخ ما ارادتی پدید آمد و پیوسته نزدیک شیخ آمدی و کرامات شیخ میدیدی. یک روز از در خانۀ شیخ درآمد، شیخ گفته بود که ستور زین کنند تا به زیارت اندر زن شویم، و آن موضعیست بر کنار نشابور در کوه کی غار ابرهیم آنجا بوده است و صومعۀ وی آنجا. چون بوعلی درآمد شیخ گفت ما را اندیشۀ زیارت میباشد، بوعلی گفت ما در خدمت میباشیم جمع بسیار از متصوفه و مریدان شیخ و شاگردان بوعلی با ایشان برفتند. در راه که میرفتند نیی یافتند انداخته، شیخ گفت آن نی را بردارید برگرفتند و به شیخ دادند، شیخ نی در دست گرفته بود بجایی رسیدند کی سنگ خاره بود، شیخ آن نی بدان سنگ خاره نهاد و به سنگ خاره اندر نشاخت، بوعلی چون آن بدید در پای شیخ افتاد و کس ندانست کی در ضمیر بوعلی چه بود کی شیخ آن کرامت بوی نمود. اما خواجه بوعلی چنان مرید شیخ شد کی کم روزی بود کی به نزدیک شیخ مانیامدی و فصلی مشبع در اثبات کرامات اولیا و حالات متصوفه ایراد کرد و در بیان مراتب ایشان و کیفیّت سلوک جادۀ طریقت و حقّیقت تصانیف مفرد ساخت چنانک مشهورست.
مکن احتراز از من که بروی عشقبازان در وصل چون گشادی نسزد فراز کردن
همی دهیم براه فراز کردن چشم امیدوار که او ناگهی فراز آید
او را گوییم که سؤال که کردی نیکوست ولکن مثال که آوردی نه راست است. و نگر تا بینی که مردم چون به چشم روشنایی آفتاب نکرد به گونهگون کار راه برد که او را از آن فائدهها باشد و چون چشم فراز کند از گونهگون فائده و بسیار نوع لذتها باز ماند، پس از چشم فراز کردن او زیان او را همیدارد نه آفتاب را، و به پذیرفتن آن نور و راه بردن سوی کارها از گونه گون نفع و فائدهها سود مرو را باشد نه مر آفتاب را، و گر او چشم باز کرد آفتاب بدو عنایتی بیش از آن نکرد که به دیگران کرد، و گر چشم فراز کرد عنایت ازو باز نگرفت که او بدان سودی نیافت، بلک او چون روی از فائده خویش بگردانید فائده بدو نرسید از آفتاب و آفتاب به حال خویش همی بود و به فائده گرفتن آنکس که از آفتاب منفعتها بدو رسید و به چشم فراز کردن او از آفتاب فائدههای او بریده شود، و همچنین به پذیرفتن علم توحید منفعت مر موحد را باشد نه مر توحید را، و به تقصیر کردن او اندر آن معنی مضرت او را بود نه توحید را، و مضرت و منفعت به بنده بازگردد نه به خدای.
تو و در کنار شوقم گره از جبین گشودن من و بر رخ دو عالم در دل فراز کردن
منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن