فرادی

معنی کلمه فرادی در لغت نامه دهخدا

فرادی. [ ف ُ دا ] ( ع ص ، ق ) یکان یکان. ( زمخشری ). یکی پس از دیگری. ( اقرب الموارد ). یک یک. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 75 ).
- نماز فرادی ؛ مقابل نماز جماعت.
|| ( اِ ) ج ِ فرد، مقابل زوج. ( اقرب الموارد ) ( صحاح ). رجوع به فرد شود.

معنی کلمه فرادی در فرهنگ معین

(فُ دا ) [ ع . ] (ص . ) ج . فَرَد، تک ، تنها. ، نماز ~ نمازی که تنها خوانده شود. مق نماز جماعت .

معنی کلمه فرادی در فرهنگ فارسی

جمع فرد، به معنی تک، تنها، بی همتانمازفرادی:نمازی که به تنهایی خوانده شود، مقابل نمازجماعت
فرید فردان یکان یکان یکی پس از دیگری یک یک ٠ یا نماز ( صلوه ) فرادی ٠ نمازی که بالانفراد خوانده شود مقابل نماز جماعت ٠

معنی کلمه فرادی در ویکی واژه

فَرَد؛ تک، تنها. ؛ نماز ~ نمازی که تنها خوانده شود. مق نماز جماعت.

جملاتی از کاربرد کلمه فرادی

جئتمونا و فرادی بی نوا هم بدان سان که خلقناکم کذا
و تعظیم خانه کعبه در دل داشت، چون آنجا رسید طواف کرد و کعبه را در نبود آن را در بر نهاد و قفل بر زد و آن را جامه پوشید، و اول کسی که کعبه را جامه پوشید تبّع بود، و شش روز آنجا مقیم گشت، هر روز در منحر، هزار شتر قربان کرد و موی باز کرد، آن گه از مکه بازگشت و سوی یمن شد و قوم وی حمیر بودند کاهنان و بت‌پرستان. تبع ایشان را بر دین خویش و بر حکم تورات دعوت کرد و ایشان اجابت نکردند و دین او نپذیرفتند تا آن گه که حکم خویش بر آتش بردند و آن آتشی بود که فرادید آمدی در دامن کوه و هر که را خصمی بودی و حکمی که در آن مختلف بودند هر دو خصم بنزدیک آتش آمدندی، آن کس که بر حق بودی او را از آتش گزند نرسیدی، و او که بر حق نبودی بسوختی. جماعتی از حمیر بتان خود را برداشتند و آمدند بدامن آن کوه و همچنین آن دو حبر که با تبّع بودند. دفتر توریة را برداشته و بدامن کوه آمده و در راه آتش نشسته، آتش از مخرج خویش فرا دید آمد و آن قوم حمیر را و آن بتان ایشان را همه نیست کرد و بسوخت و آن دو حبر که توریة داشتند و میخواندند، از آتش ایشان را هیچ رنج و گزند نرسید، مگر که از پیشانی ایشان، عرقی روان گشت و آتش در گذشت تا بمخرج خویش باز شد، آن گه باقی حمیر که بودند همه بدین احبار بازگشتند. فمن هناک اصل الیهودیة بالیمن، بروایتی دیگر، تبّع که به رسول خدا پیش از مبعث وی ایمان آورد، تبع پیشین بود و ملک جهان وی را بود و بهر شهر که رسیدی علماء و حکماء آن شهر با خود ببردی تا قریب دو هزار مرد عالم حکیم بر وی جمع آمدند بیرون از دویست و چهل هزار سوار و پیاده که داشت. و اوّل به مکه رسید و اهل مکه او را طاعت نداشتند و خدمت نکردند.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ و چون ایشان مباشید که از دیار مکه بیرون آمدند، بَطَراً با طغیان نعمت، وَ رِئاءَ النَّاسِ و خویشتن بمردی فرادید مردمان دادن، وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و مؤمنانرا از دین خدا بر میگردانند، وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ. (۴۷) و خدای با آنچه میکردند داناست.
بگفتند یکباره خرد و بزرگ ز افرادی ایرانی و روم و ترک
شبلی گفت وقتی دو دوست بودند با یکدیگر در حضر و سفر صحبت می‌داشتند، پس اتفاق چنان افتاد کی ایشان را به دریا گذر همی بایست کرد، چون کشتی به میان دریا رسید یکی از ایشان بکران کشتی فراز شد، قضا را در آب افتاد، آن دیگر دوست خویش را از پس او در آب افگند. پس کشتی را لنگر انداختند و غواصان در آب شدند و ایشان را برآوردند بسلامت.، آن دوست نخستین فرادیگر گفت: گیرم کی من در آب افتادم ترا باری چه افتاد؟ گفت من بتو از خویشتن غایب بودم، چنان دانستم که من توم.
حکایت کنند از سلطان محمود که وقتی لشگریان خود را می‌نواخت و هر کسی را خلعتی همی‌داد و مقصود وی همه آن بود که تا ایاز خاص آرزویی کند و خلعتی خواهد، ایاز هم چنان کمر بسته و بخدمت بحرمت ایستاده و زبان معارضه بریده و همّت از آن اجناس اموال پرداخته «۱»، محمود گفت: ای غلام ازین مال و نعمت ترا خود آرزویی نبود؟ ایاز خدمت کرد و تواضع نمود گفت: چون تو هستی همه جهان آن منست. شب معراج هر چه خزاین نعمت بود فرا پیش مصطفی (ص) نهادند و فرادیس اعلی و جنّات مأوی را درها باز نهادند که تا سیّد از آن چیزی خواهد و آرزویی کند، سیّد (ص) بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست، از جناب کرم ندا آمد که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌».
فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ چون برو قضا کردیم و براندیم برو مرگ، ما دَلَّهُمْ عَلی‌ مَوْتِهِ آگاه نکرد ایشان را و نشان ننمود بر مرگ او، إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ مگر ترده، تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ که بخورد عصای او، فَلَمَّا خَرَّ چون بیفتاد، تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ بجای آوردند پریان و فرادید آمد ایشان را، أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ که اگر ایشان غیب دانستندی، ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ (۱۴) درنگ نکردندی در عذاب خوارکننده.
از میدان اعتصام میدان انفراد زاید. انفراد یگانه گشتن است. قوله تعالی: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنی و فرادی» انفراد بر سه وجه است: انفراد قاصدانست در تجرید قصد، وا نفراد متوکلانست در صحبت توکل، و انفراد واجدانست در صولت هیبت یا در نسیم انس. انفراد قاصدانرا سه نشانست: قدم از خود و از دو گیتی بر گرفتن، و خویشتن در پیش خویش نبندیدن، و از حق بجز حق خرسند نابودن. و انفراد از متوکلان سه چیزست: از اسباب بر نا رسیدن، و علایق نپذیرفتن، و از تدبیر خود بگریختن. و انفراد واجدان سه چیزست: نفس فانی، و دل غایب، و نفس غرق.
المنه لله، که سراسر همه ایران شد غیرت روضات جنان، رشک فرادیس
ساقیا زین همه بگذر بده آن جام شراب همه را جمله یکی کن که در این افرادیم