معنی کلمه فراخا در لغت نامه دهخدا
شادیت باد چندانک اندر جهان فراخا
تو با نشاط و شادی ، با رنج و درد اعدا.دقیقی.ای بی تو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخر است و تو را از ما ننگ.سعدی.مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی.سعدی ( از بدایع ). || محل فراخی و گشادگی ، یعنی چیزی که فراخی و گشادگی قایم به اوست. ( برهان ). پهنه. ( یادداشت بخط مؤلف ). عرض. پهنا. ( ناظم الاطباء ) :
چون خطّ دراز است بی فراخا
خطی که درازاش بیکران است.ناصرخسرو.رجوع به فراخ شود.