فرا کردن

معنی کلمه فرا کردن در لغت نامه دهخدا

فراکردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیش آوردن. فراز آوردن. فراز کردن. پیش آوردن و دراز کردن دست. ( یادداشت به خط مؤلف ): دست فراکن و چیزی بخور. ( تاریخ سیستان ).دست فراکردند اندر اوانی فروختن. ( تاریخ سیستان ). || برگزیدن. انتخاب کردن. منصوب کردن : راست نیاید وزیری فراکردن و در هفته ای بر وی چنین مذلتی رسد، بر آن رضا دادن. ( تاریخ بیهقی ). || برانگیختن. وادار کردن : امیر مسعود عبدوس را فراکرد تا کدخدایان ایشان را بفریفت. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فرا و فراز و فراز کردن شود.

معنی کلمه فرا کردن در فرهنگ معین

(فَ. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - پیش آوردن . ۲ - دست دراز کردن . ۳ - برگزیدن . ۴ - برانگیختن . ۵ - بستن .

معنی کلمه فرا کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پیش آوردن فراز آوردن ۲ - پیش آوردن دست دراز کردن دست ۳ - برگزیدن انتخاب کردن ۴ - برانگیختن تحریک کردن ۵ - بستن ( در ) .

معنی کلمه فرا کردن در ویکی واژه

پیش آوردن.
دست دراز کردن.
برگزیدن.
برانگیختن.
بستن.

جملاتی از کاربرد کلمه فرا کردن

سهل بن عبداللّه گوید حُبّ دست بگردن طاعت فرا کردن بود و از مخالفت جدا بودن.
به باد دادن سرمایه ی جهان چه بود؟ بدست تو دو سرانگشت رافرا کردن
پیر طریقت گفت: الهی دانی بچه شادم؟ به آنک نه بخویشتن بتو افتادم، الهی تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم، از روی اشارت می‌گوید شیری که غذای تو است و حظّ تو، بر فرث و دم بگذرانیدم و از هر دو نگاه داشتم، پس توحید که حقّ ما است اولی تر که نگاه داریم تا بر دنیا و عقبی بگذرد و از هیچ دو اثر نگیرد، اگر اثر دنیا یا عقبی بر توحید نشیند آن گه ما را نشاید، توحید از دنیا عقبی پاکست، نور توحید هلاک آب و خاکست، فرا کردن دیده دل از خود یافت توحید را ادراکست.
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
گهی بر آب باید زد درین ره گاه بر آتش بباید خو فرا کردن به هر گرمی و هر سردی