فرا کردن
معنی کلمه فرا کردن در فرهنگ معین
معنی کلمه فرا کردن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه فرا کردن در ویکی واژه
دست دراز کردن.
برگزیدن.
برانگیختن.
بستن.
جملاتی از کاربرد کلمه فرا کردن
سهل بن عبداللّه گوید حُبّ دست بگردن طاعت فرا کردن بود و از مخالفت جدا بودن.
به باد دادن سرمایه ی جهان چه بود؟ بدست تو دو سرانگشت رافرا کردن
پیر طریقت گفت: الهی دانی بچه شادم؟ به آنک نه بخویشتن بتو افتادم، الهی تو خواستی نه من خواستم، دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم، از روی اشارت میگوید شیری که غذای تو است و حظّ تو، بر فرث و دم بگذرانیدم و از هر دو نگاه داشتم، پس توحید که حقّ ما است اولی تر که نگاه داریم تا بر دنیا و عقبی بگذرد و از هیچ دو اثر نگیرد، اگر اثر دنیا یا عقبی بر توحید نشیند آن گه ما را نشاید، توحید از دنیا عقبی پاکست، نور توحید هلاک آب و خاکست، فرا کردن دیده دل از خود یافت توحید را ادراکست.
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
گهی بر آب باید زد درین ره گاه بر آتش بباید خو فرا کردن به هر گرمی و هر سردی