فرا داشتن

معنی کلمه فرا داشتن در لغت نامه دهخدا

فراداشتن. [ ف َ ت َ ] ( مص مرکب ) افراختن و بلند کردن. ( ناظم الاطباء ). || به سویی متوجه کردن. فراپیش بردن. رجوع به فرادادن شود. || نگه داشتن : چراغی فرا راه من دارید. ( یادداشت بخط مؤلف ) : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامیداشتم. ( سندبادنامه ص 50 ). || منصوب کردن. گماشتن : دو پسر خویش را ابوالحسن و ابوسعید به نیابت خویش فراداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 434 ).
- گوش فراداشتن ؛ استماع. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه فرا داشتن در فرهنگ معین

( ~ . تَ ) (مص م . ) ۱ - بر سر دست گرفتن ، بلند کردن . ۲ - به سویی متوجه کردن . ۳ - نگه داشتن .

معنی کلمه فرا داشتن در فرهنگ عمید

۱. بلند کردن و بر سر دست گرفتن، نگه داشتن.
۲. منصوب کردن، گماشتن.
* گوش فراداشتن: گوش دادن، شنیدن.

معنی کلمه فرا داشتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بلند کردن ۲ - به سویی متوجه کردن ۳ - نگهداشتن : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم ۴ - نصب کردن گماشتن ٠ یا گوش فرا داشتن ٠ استماع کردن ٠

معنی کلمه فرا داشتن در ویکی واژه

بر سر دست گرفتن، بلند کردن.
به سویی متوجه کردن.
نگه داشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه فرا داشتن

فَقَدْ کَذَّبُوا اکنون که بدروغ فرا داشتند آن را فَسَیَأْتِیهِمْ آری بایشان رسد و آید، أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶) خبرهای آن افسوس که میکردند.
ساءَ مَثَلًا بدسان و بد مثل‌اند الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آن گروه که بدروغ فرا داشتند سخنان ما وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ (۱۷۷) و بر خویشتن می‌ستم کردند.
قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ کلبی گفت: بو سفیان و ولید مغیره و النضر بن الحارث و عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه و ابی پسران خلف، این جماعت همه بهم آمدند، و گوش فرا داشتند که رسول خدا (ص) قرآن می‌خواند، و آن خواندن وی در دلهای ایشان اثر نمی‌کرد، از آنکه دلهای ایشان زنگار کفر داشت، و حق پذیر نبود. نضر بن الحارث را گفتند چه گویی تو در کار محمد؟
وَ لَوْ شِئْنا و اگر خواستیم لَرَفَعْناهُ بِها برداشتیمی با آن آیات و علم وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ لکن آن مرد با زمین بنشست و با این جهان گرائید وَ اتَّبَعَ هَواهُ و بر پی بایست خویش رفت فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ مثل او راست چون مثل سگ است إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ اگر بروی حمله بری و وی را بر تاختن داری‌ یَلْهَثْ زبان از دهن بیرون افکند أَوْ تَتْرُکْهُ یا از وی باز شوی یَلْهَثْ هم زبان از دهن بیرون افکند ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ این مثل آن مرد است و مثل آن کسان الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ایشان که سخنان ما بدروغ فرا داشتند فَاقْصُصِ الْقَصَصَ و بر ایشان خوان قصه‌هایی لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (۱۷۶) تا مگر ایشان دراندیشند.
«ذلِکَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما کَفَرُوا» آنست سزای ایشان بآنچ کافر شدند، «وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً (۱۰۶)» و پیغام و سخنان من و فرستادگان من بافسوس فرا داشتند.
مروی است که «حضرت داود علیه السلام از پروردگار سئوال نمود که بعضی از اهل محبت خود را به او نماید خطاب رسید که برو به کوه لبنان که در آنجا چهارده نفر از دوستان ما هستند، بعضی جوان و بعضی در سن کهولت و برخی پیران، چون به نزد ایشان رسی سلام مرا به ایشان رسان و بگو: پروردگار شما می گوید که چرا از من حاجتی نمی خواهید؟ به درستی که شما دوستان من و برگزیدگان و اولیای من هستید، به شادی شما شاد می شوم و به دوستی شما مسارعت می کنم داود چون به نزد ایشان رسید، دید در لب چشمه ای نشسته اند و در عظمت خدا متفکرند چون داود علیه السلام را دیدند از جای جستند که متفرق بشوند داود گفت: من فرستاده خدایم، آمده ام که پیغام او را به شما برسانم پس رو به او آوردند و گوشهای خود را فرا داشتند و چشمهای خود را بر زمین دوختند، داود علیه السلام گفت: خدا شما را سلام می رساند و می گوید: چرا از من حاجتی نمی خواهید؟ و چرا مرا نمی خوانید تا صدای شما را بشنوم که دوستان و برگزیدگان منید؟ به شادی شما شادم و به محبت شما شتابانم و هر ساعت به شما نظر می کنم چنانکه مادر مهربان به فرزند خود نظر می کند؟ چون ایشان این سخنان را از داود شنیدند اشکهای ایشان بر رخسارشان جاری شد و هر یک زبان به تسبیح و تمجید پروردگار گشودند و با پروردگار به کلماتی چند مناجات می کردند که آثار احتراق دلهای ایشان، از شوق و محبت او ظاهر می شد».
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ کین کشیدیم از ایشان فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ غرق کردیم ایشان را در دریا بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بآنک ایشان بدروغ فرا داشتند سخنان ما وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ (۱۳۶) و از آن ناآگاه نشستند.