فحول. [ ف ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ فحل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فحل شود. || فحول شعرا؛ چیره دستان در مهاجات. آنانکه چون با شاعری معارضه کنند چیره شوند. ( منتهی الارب ). صاحب اقرب الموارد فحول الشِعر ضبط کرده است. || دلیران : خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صف شکن ، شاه فحول.مولوی.|| نامداران : این مرد را برکشید و از فحول مردان روزگار شد. ( تاریخ بیهقی ). صورت جمع این کلمه در متون فارسی بیش از مفرد آن وسعت یافته است. فحول. [ ف َ ] ( ع اِ ) گشن خرما را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). در اقرب الموارد و منتهی الارب این ضبط و این معنی نیست.
معنی کلمه فحول در فرهنگ معین
(فُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فحل .
معنی کلمه فحول در فرهنگ عمید
۱. = فحل ۲. [مجاز] دلاوران.
معنی کلمه فحول در فرهنگ فارسی
جمع فحل ( اسم ) جمع فحل ۱ - نرها گشنها یا فحول شعرا . شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت . توضیح در اقرب الموارد فحول الشعرائ ضبط کرده ۲ - دلیران ۳ - نامداران . گشن خرما را نامند
معنی کلمه فحول در ویکی واژه
جِ فحل.
جملاتی از کاربرد کلمه فحول
و قرار گرفت که عبد الجبّار پسر وزیر را آنجا برسولی فرستاده آید با دانشمندی و خدمتکارانی که رسم است. و گفت امیر که این نخستین خدمت است که فرزند ترا فرموده شد و استادم بونصر نامهها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد و دانشمند بو الحسن قطّان از فحول شاگردان قاضی امام صاعد با عبد الجبّار نامزد شد و کافور معمری خادم معتمد محمودی و مهد راست کردند و خدمتکاران و هدایا چنانکه عادت و رسم است دوازدهم جمادی الاولی عبد الجبّار سوی گرگان از نشابور با این قوم روانه شد.
لفظی ز تو وز عقول یک خیل رمزی ز تو وز فحول یک رم
خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صفشکن شاه فحول
جز یکی منشی بدکار که در شنعت او از فحول فضلا حجت و محضر گیریم
گر خزر و ترک و روم رام حسام تو اند نیست عجب کز نهاد رام فحول است رم
سپاس و شکر تو برگردن زمان و زمین نثار مدح تو در خاطر کبار و فحول
چون نبی سیف بودست آن رسول امت او صفدرانند و فحول
چو از کمان نظر تیر نطق بگشایی دل فحول جهان از نهیب خون گردد
عمری طولانی آورد، اسلام را درک کرد أما ایمان نیاورد و مسلمان نشد. در آخر عمرش کاملاً نابینا شد. تولدش و وفاتش در روستای منفوحه در «الیمامة»، خانه أش و قبرش در همانجا واقع شدهاست. وی از شاعران طبقهٔ یکم دوران جاهلی بود. حضوری وافر در بارگاههای ملوک عرب و عجم داشته بود، لذا در بعضی از اشعارش کلماتی فارسی نیز دیده میشود. «أبو الفرج الأصفهانی» در کتاب خود (الأغانی)، و «التبریزی» میگویند که أعشی بن قیس یکی از أعلام ومشاهیر فحول شعراء دوران جاهلیت عرب بودهاست.
زندگانی وزیر دراز باد، دریغا چنین مرد، کاشکی او را اصلی بودی. یحیی بخندید و گفت: «هو بنفسه اصل قویّ » و این مرد را برکشید و از فحول مردمان روزگار شد.
بر وی ز چشم زخم بترسم که بر فحول زخمی است از زمانه که کم گشت مرهمش