فتیده

معنی کلمه فتیده در لغت نامه دهخدا

فتیده. [ ف َ دَ ] ( اِخ )دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان که در هشت هزارگزی خاور لنگرود و دوهزارگزی شمال شوسه لنگرود به رودسر واقع است. جلگه ای معتدل ، مرطوب ودارای 1296 تن سکنه است. آب آنجا از شلمان رود و استخر تأمین میشود. محصول عمده اش برنج ، نی شکر، کنف ، صیفی ، ابریشم ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

معنی کلمه فتیده در فرهنگ معین

(فُ دِ ) (ص مف . ) افتاده .

معنی کلمه فتیده در ویکی واژه

افتاده.

جملاتی از کاربرد کلمه فتیده

وان تن سر به خاک غلطیده تن بی‌سر بسی بد افتیده
خر کیمخت گاه گرد سبیل پرخور و کم دو وفتیده در آب
از لیث بی أبی سلیم منقول است که گفت: «از مردی از انصار شنیدم که روزی بسیار گرم، در خدمت جناب رسول صلی الله علیه و آله و سلم در سایه درختی نشسته بودیم که مردی آمد و جامه از بدن خود کند و خود را بر روی ریگ تفتیده افکند، و بر روی آن می غلطید، گاهی پشت خود را داغ می کرد، و گاهی شکم خود را، و می گفت: ای نفس بچش حرارت این ریگ را، که عذاب خدا از آنچه با تو کردم بالاتر و شدیدتر است، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به او نظر می کرد پس چون جامه خود را پوشید حضرت به دست مبارک اشاره کرد و او را طلبید و فرمود: ای بنده خدا چه تو را بر آن داشت که چنین کردی؟ عرض کرد که: خوف خدا حضرت فرمود که به تحقیق که حق خوف را به جا آوردی، به درستی که خدا به تو مباهات نمود با اهل آسمان پس حضرت روی مبارک به اصحاب خود کرد و فرمود که: «نزدیک این مرد روید تا دعا کند از برای شما» و نیز از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «هیچ بنده مومنی نیست که از چشم او از خوف خدا اشکی بیرون آید اگر چه به قدر سر مگسی باشد، و بر روی او ریزد مگر اینکه خدا آتش جهنم را بر روی او حرام می کند» و باز فرمودند که «چون دل مومن از خوف خدا بلرزد، گناهان او می ریزد، مانند برگی که از درخت فرو ریزد» و نیز فرمودند که «کسی که از خوف خدا بگرید داخل جهنم نمی شود تا شیری که از پستان دوشد به پستان باز گردد» آری:
تو گفتی آن دو ماه اوفتیده دو ماهی‌اند بر آتش تپیده
نخستین روزش آدم بسته پرگار در او صد رخنه ز ابلیس اوفتیده
شد آگه که در عرض‌گاه جهان نهفتیدهٔ کس نماند نهان
رخی را که آزرم خورشید بود به خواری بدان خاک تفتیده بود
کردند سجده میران در پیش بارگاهش تا قد چون الف‌شان چفتیده گشت چون نون
خود سوختم و همی نمی دارد دست آتش ز گیاه جان تفتیده من
دو رویه سپه تیغ برهم زدند زخون خاک تفتیده را، نم زدند