فتراک

معنی کلمه فتراک در لغت نامه دهخدا

فتراک. [ ف ِ ] ( اِ ) تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند، و آن را به ترکی قنجوقه گویند. ( برهان ). سموت زین باشد. ( اسدی ). ترک بند. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
برافکند برگستوان بر سمند
به فتراک بربست پیچان کمند.فردوسی.احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته به فتراک اوست.نظامی.به فتراک ار همی بندی خدا را زود صیدم کن
که آفتهاست در تأخیر و طالب را زیان دارد.حافظ.

معنی کلمه فتراک در فرهنگ معین

(فِ ) (اِ. ) ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند.

معنی کلمه فتراک در فرهنگ عمید

تسمه و دوال که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند، سموت، ترک بند: برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی: ۷/۵۰۶ ).

معنی کلمه فتراک در فرهنگ فارسی

تسمه ودوال که ازعقب زین اسب می آویزندوبا آن چیزی به ترک میبندند
( اسم ) تسمه و دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند سموت زین ترک بند .

معنی کلمه فتراک در ویکی واژه

ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی را به ترک می‌بندند.

جملاتی از کاربرد کلمه فتراک

به جرم لاغری فتراکش از من سر نمی‌پیچد هنوز از مشت خونی می‌توانم کرد رنگینش
ز خاکش، چُست برگیرند و چالاک کنندش زینت آغوش فتراک
در صیدگاه او زغبارم اثر نماند خونم هنوز در رگ فتراک مانده است
امروز صید مطلب بست آرزو به فتراک تیر دعای ما را بال اثر مبارک
دست بردار ز جان چون اجلت کرد اسیر صید را گوشهٔ دام و سر فتراک یکی است
گردباد از نفس سوخته دامی دارد صید این بادیه در حلقهٔ فتراک خود است
ازان پس غمی گشت پولادوند ز فتراک بگشاد پیچان کمند
درین میدان که چون برگ خزان مرغ از هوا افتد سری دارم فدای حلقه ی فتراک خواهم کرد
رود از بس پی صیدِ غزالان این دلِ وحشی به گیسوی تو او را بستهٔ فتراک می‌خواهم
در رکاب غم تو دل به مرادی نرسد گر نه فتراک شهنشاه مظفر گیرد